در روزگار کنونی که زبانشناسی به صورت رشتهای محور در علوم انسانی درآمده، این پرسش اهمیت یافته که آیا شعر و ادبیات هم بخشی از زبان هستند؟ این پرسش در این کتاب بر اساس نظریه زبانشناختی سیستمی ـ نقشی بررسی شده است. به این منظور فصل نخست کتاب به معرفی همین نظریه پرداخته و فصل دوم کتاب ترجمه مقالهای است از مایکل هلیدی پردازنده این نظریه درباره نسبت میان زبانشناسی و ادبیات. در فصل سوم کوشیده شده از همین منظر، فهمی از پدیده شعر حاصل شود، معیار و محکی برای تمییز آن از غیرشعر به دست آید و شعریت از محدوده بسته متن شعر به درآمده و در چارچوب ارتباط شعری نگریسته شود. در آخرین فصل بر اساس سه گفتار پیشین، با چند شعر نیمایوشیج «گفتگو» شده، به قصد معناجویی و ویژگینمایی و یافتن مناسبتهای بینامتنی.
این کتاب شامل دو بخش متمایز است؛ اما پیوند بین این دو از آنجا نشئت میگیرد که در هر دو بخش دیدگاه زبانشناسان درباره ادبیات و بهویژه شعر مورد نظر قرار گرفته است. بخش اول به یکی از مسائلی اشاره دارد که از دیرباز مورد توجه ادبا و حتی فلاسفه بوده است: آیا نشانه زبانشناختی انگیخته است یا کاملاً اختیاری؟ نویسنده در این بخش کوشیده تا نظریههای یکی از زبانشناسان معروف فرانسوی را در اینباره یادآور شود و اهمیت چنین بینشی را در تفسیر اشعار متذکر گردد. در بخش دوم کتاب به ارائه نظریههای مشهور دیگری درباره شعر پرداخته شده که به مکتب صورتگرایان تعلق دارد؛ مکتبی که به جنبه آوایی اشعار توجهی دقیق و موشکافانه مبذول میدارد.
این کتاب ترجمه اثری است که به نوعی تاریخ تحلیلی نقد نو در غرب محسوب میشود. این کتاب را نویسنده در اواخر دهه هشتاد میلادی به نگارش درآورده است؛ یعنی درست پس از فروکش کردن تب اغلب مباحثههای جنجالبرانگیز و همیشگی در باب کهنه و نو. فاصله گرفتن از بحران به نویسنده این امکان را داده تا به دور از هرگونه جنجال و با آسودگی خاطر به بررسی مکاتب و جریانهای نقد نوین از آغاز سده بیستم تا اواخر آن بپردازد.
این کتاب روایتی ساختارگرایانه از نظریه ادبی به دست میدهد و میکوشد تا چارچوب، اصول، مقولهها و مفاهیم اصلی آن و همچنین نحوه کاربست آن در بررسی متون ادبی را به طور فشرده به خواننده بشناساند. نویسنده این اثر، تزوتان تودوروف از جمله برجستهترین افرادی است که در کانون بررسیهای ساختارگرایانه این سده، در فرانسه دهه شصت، کار نظریهپردازی خود را آغاز کرد و در کنار افرادی چون لوی استروس، میشل فوکو، ِژاک لکان، رولان بارت و دیگران جنبش ساختارگرایی را به اوج زایایی خود رساند.