از آغاز رنسانس تا به امروز، مسیر اندیشه بیشتر دانشمندان ـ به ویژه در جهان غرب ـ بر این تفکر که علم، خاصه علوم تجربی، یگانه چارهبخش گرفتاریهای انسان است، استوار بوده است. بر اساس این شیوه تفکر، هر پدیده و یا باوری که با ترازوی علم قابل اندازهگیری نبود، بیاعتبار شمرده میشد. این شیوه تفکر به کمرنگشدن امور معنوی و اخلاقی و نیز هنر و شعر منجر شد. یکی از نتایج تحولات مذکور، تنهایی و سرگشتگی انسان بوده است. در مقاله حاضر تلاش شده است بازتاب این شیوه تفکر و نیز تحولات حاصل از آن در شعر تی. اس. الیوت و مهدی اخوان ثالث بررسی شود.