بیلینا در زبان روسی به اشعار و ترانههایی اطلاق میشود که محتوایی حماسی دارند و از سدههای یازدهم تا شانزدهم میلادی سروده و به صورت شفاهی به نسلهای بعد منتقل میشدند تا آنکه دانشمندان و ادیبان از اواخر سده هجدهم آنها را به صورت مکتوب گردآوری کردند. هدف از مقاله حاضر، نخست ارائه اطلاعات مختصری درباره این ژانر حماسی ادبیات روسی و معرفی یکی از بیلیناهای مشهور با عنوان «مشاجره ایلیا با شاهزاده ولادیمیر» است و سپس تلاش شده است تا با بررسی تطبیقی و محتوایی یکی از مضمونهای مشترک بیلیناهای روسی و شاهنامه فردوسی، یعنی تقابل فرمانروایان و پهلوانان حماسی با یکدیگر (که در حماسههای ملل دیگر نیز نمونههای مشابه فراوان دارد)، شباهتها و تفاوتهای موجود در جزئیات این مضمون و علل پیدایش آن مشخص شود و با رویارویی و بررسی آنها تحلیل جدیدی ارائه گردد. نگارنده میکوشد تا این نظریه را به اثبات برساند که تقابل فرمانروا و پهلوان در حماسههای ملل مختلف، برخاسته از تقابل ریشهدارتر و همیشگی و فراگیر حکومت (به عنوان دارنده قدرتی رسمی و مشروط و قراردادی) با مردم (به عنوان دارنده قدرتی غیررسمی و بالقوه و تعریفنشده) است که میتوان آن را نوعی کهنالگو به شمار آورد.
انقلاب مشروطیت و مجاهدت مجاهدان بزرگ به همراه ملت شجاع ایران پشت استعمار را خماند....اما دیری نپائید که انقلاب را به انحراف کشاندند، بزرگ مردان انقلاب را توسط شاه دست نشانده قاجار یا به دار آویختند یا به طریقی از میدان به در کردند. با این وجود ابرقدرتان آن زمان روس و انگلیس از قیام مردم و آتشی که زیر خاکستر بود و هر لحظه انتظار می رفت شعله ور شود بیم و هراس داشتند. وجود حکومتهای محلی و قیام گاه و بیگاه مردم در اطراف ایران چون لرستان کردستان گیلان راه چپاول را بر استعمارگران بسته بود. استعمارگران در طول تاریخ هماره سعی بر این داشته اند که بر این منطقه سیطره پیدا کرده دامنه نفوذ خود را بر دیگر نقاط ایران بگسترانند اما هربار با مقاومت دلاوران لرستان روبرو شده مجبور به عقب نشینی شده اند.در عصر ننگین سر سلسله پهلوی (رضاخان) بار دیگر این منطقه مورد تاخت و تاز قرار گرفت. سیصد هزار خانوار اعم از شهری و روستایی با دلاوری و رشادت کم نظیر در مقابل قوای مهاجم و دست نشانده بریتانیا ایستادند و دوازده سال مقاومت کردند. آنها با رشادت و بی باکی خود حماسه ها آفریدند.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
در میان چندین فرهنگ روسی ـ فارسی موجود، مانند فرهنگ روسی به فارسی (ا. ک. آفچینیکوا، ح. فروغیان، ش. بدیع)، یا فرهنگ روسی به فارسی (س. کلیفتسوا) و چند فرهنگ بازاری متفرقه، فرهنگ واسکانیان سالهای سال سرآمد بقیه بود و در وضعیتی که چندان امیدی به تهیه و ارائه فرهنگی بهتر نمیرفت، نعمتی به شمار میآمد و از هر نظر برای همه حجت بود. شاید تنها پس از انتشار این نسخه جدید بود که بسیاری از استفادهکنندگان از فرهنگ دریافتند نسخه پیشین، دستکم از نظر فنی، چقدر با معیارهای امروزی نشر فرهنگ فاصله داشت.
نسخه اصلی کتاب جمهوری جهانی ادبیات، به زبان فرانسوی در سال 1999 چاپ شد و برگردان انگلیسی آن را دانشگاه هاروارد در سال 2004 منتشر کرد. خانم پاسکال کازانووا، پژوهشگر و منتقد ادبی 55 ساله فرانسوی، در این کتاب تصویری از جهان ادبیات، در مقام جهان مستقل از جهان سیاست و اقتصاد (ولی در تعامل با آنها) ترسیم میکند که در آن نیز، همانند قلمرو سیاست و اقتصاد، برخی ادبیاتها بر دیگران غلبه یافتهاند و برخی دیگر تلاش رسیدن به جایگاهی غالباند.