جريان سيال ذهن به ارائه جنبههاي رواني اشخاص داستان ميپردازد و به كل حوزه آگاهي و واكنش عاطفي ـ رواني فرد گفته ميشود كه از سطح پيش گفتار آغاز شده و به بالاترين سطح كه سطح كاملاً مجزاي تفكر منطقي است، ميانجامد. داستان « السفينه» از جبرا ابراهيم جبرا از جمله داستانهاي معاصر عربي است كه به اين شيوه نوشته شده است. نويسنده با ارائه آميزهاي از ديدگاه داناي كل و تك گويي دروني، انديشهها و خاطرات و واكنشهاي عاطفي ـ رواني دو راوي اصلي داستان را در برابر رخدادهاي زندگي شان روايت ميكند. در اين مقاله برآنيم تا با نقد و بررسي داستان، به تطبيق ابعاد و ويژگيهاي جريان سيال ذهن در داستان مذكور بپردازيم.
نویسنده در مورد این کتاب اینگونه میگوید: در سالهای اختناق و توقیف نوشتهها نویسنده هرچه دقت می کرد طوری مطلب بنویسد که به سانسور گرفتار نشود معذلک بیخطر هم نمیگذشت، از سالها پیش بصورت داستاننویسی بسیاری از مطالب را مینوشتم و پس از آنکه در جرائد آن روز مانند نشریات انجمن تبلیغات اسلامی منتشر میگشت، مستقلا هم به چاپ میرسید. و نخستین کتاب داستانهای اسلامی نویسنده به عنوان "شگفتیها از تاریخ اسلام و جهان" مکرر به چاپ رسید ولی دیگر از جلدهای بعدی خبری نشد. گرچه این چند داستان بایستی جلد سوم میگشت، اما چون جلد دوم که شامل داستانهای جالب و کمنظیر بود معلوم نیست دیگر به دستم برسد یا توفیق گردآوری آنرا از متون مختلف پیدا کنم. این مختصر را بنام جلد دوم تقدیم میدارم.
کلمه «ادبیات» چه معنا و مفهومی را در ذهنها برمیانگیزد؟ آیا مفهوم ادبیات مطلقا ذهنی است و ارتباطی با دنیای خارج از ذهن ندارد یا مفهوم ذهنی ما از ادبیات با دنیای محسوس خارجی مربوط است؛ اگر مربوط است، با کدام بخش و چه نوع محسوسات خارجی ارتباط دارد و مشخصات خارجی آن محسوسات که با مفهوم ما از ادبیات در ارتباطاند چیست؟
این کتاب گرچه به صورت مستقیم درصدد بررسی روانشناسی و جامعهشناسی شعر نیست؛ اما در کنار بحث نوگرایی شعر، به سیر تحولات آن، از سالهای قبل از اسلام تا اواخر قرن بیستم میپردازد و آن را در دو بعد قالب و محتوا مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهد؛ ضمن آنکه در ادامه بحث و توضیح هر یک از دورههای سیاسی ـ ادبی، به تعدادی از شاعران برجسته آن عهد نیز اشاره میکند. گفتنی است نوگرایی مورد بحث در این کتاب، تنها به سیر تحولات شعر میپردازد و از ورود به مباحث و موضوعات نثر، به طور کلی خودداری نموده است.
پس از آنكه قوم عرب، سلطه سياسي خويش را به بهانه اسلام، بر ملّت ايران تحميل نمود؛ زبان عربي نيز جاي خود را در ميان طبقات مختلف مردم، مخصوصاً شيفتگان تعاليم قرآن و اسلام، كه منادي وحدت، برابري، عدالت و مساوات بود، گشود؛ به طوري كه كمتر آثار علمي، تاريخي، ديني و اخلاقي را ميتوان يافت كه در طول پنج قرن نخست اسلام، در اين ديار، به زبان عربي تأليف نشده و يا متأثّر از زبان و ادب عربي نبوده باشد. در اين گفتار، سعي بر آن شده است تا چگونگي ورود زبان عربي به خراسان بزرگ و عوامل مؤثّر در استمرار حضور اين زبان در اين ديار پهناور، مورد بررسي قرار گيرد.