در شاهنامه داستانهایی بیشمار میتوان یافت که از بن مایههای ژرف اساطیری برخوردار است. داستان ضحاک از جمله این داستانهاست. ضحاک با درونی بسیار تاریک و روانی آشفته، موجودی هراسانگیز در میان اسطورههای ایرانی است. داستان ضحاک به دلیل برخورداربودن از بنمایههای اساطیری در اوستا، بارها مورد نقد و بررسی واقع شده است. در این مقاله سعی شده است، این داستان از دیدگاه نقد روانشناسی مورد بررسی قرار گیرد. به این ترتیب که شخصیت ضحاک و ارتباط او با عناصر اطرافش از دیدگاه روانشناسی (بیشتر برپایه نظریههای یونگ و فروید) مورد توجه قرار گرفته است. از آن جا که نقد اسطورهگرا و نقد روان کاوانه پیوندینزدیک با یکدیگر دارند، نگارنده در این مقاله کوشیده است به مفاهیمی چون توتم و تابو که عناصر کلیدی در نظریه فروید بوده توجهی ویژه نماید. همچنین با پرداختن به انواع عقدهها نظیر پدرکشی و طغیان بر پدر که ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد و از عمدهترین نظریات یونگ است به لایههای درونی شخصیت ضحاک نفوذ کرده تا توجیهی برای پارهای از کنشها، واکنشها، تنشها و کشمکشهای روانی او بیابد و به بسیاری از پرسشها در مورد شخصیت ضحاک و روان تاریک او پاسخ گوید.
فردوسی سخن سرای شهیر ایران، نخستین بار داستان ضحاک و کاوه آهنگر را با بیانی شیرین در شاهنامه به رشته نظم کشیده است. فردوسی تمام داستان را در هفتصد بیت خلاصه کرده و از این داستان به شیوه مخصوص خود در مسایل اجتماعی نتیجه گیری نموده است. فردوسی در داستان کاوه و ضحاک دقیقا تشریح میکند که نخست ضحاک برای رسیدن به مقام پادشاهی پدر خود را کشت و سپس در طی سالیان دراز به قتل و غارت و بیدادگری پرداخت و سرانجام چون مردم از مظالم او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند به رهبری کاوه آهنکر قیام کرده حکومت جابرانه اش را سرنگون ساختند...
نگارنده در کتاب، ابتدا نگاهی به عرفان و تاریخچه آن میافکند و در پی آن، پیشینه روان درمانی را بیان نموده، تعاریفی از روان درمانی و هدف آن به دست میدهند .وی مبحث اصلی کتاب را با مدخل((نقاط مشترک عرفان ایرانی و روان درمانی)) پی میگیرد ;سپس شباهتهایی میان اندیشه مولانا و فروید بازگو میکند . ((ارتباط پیر و مرید در عرفان))، ((انواع عشق))، ((شناخت درمانی و مولانا)) و ((کلنگری عرفانی)) از دیگر مباحث این کتاب به شمار میآید .