فلز و آتش و آب در اساطیر و باورهای ایرانیان، همواره رمز پاکی و قداست بوده است. اسرارآمیزی این سه گوهر در نزد پیشینیان، سبب شده است تا کم کم، هالههای اسطورهای بسیاری گرد آنها را فرا بگیرد. چندلایگی و انباشتگی این هالهها، ویژگی و کارکردهای گوناگونی به آن داده است؛ اما این گوناگونیها جنبه ظاهری دارند. در این نوشتار، سعی شده است تا با کنار زدن گوناگونیهای ناپایدار و فراتر رفتن از جنبههای ظاهری، ویژگیها، کارکردها و خویشکاریهای مشترک فلز و آب و آتش و نیز پیوند آنها با جاودانگی و مفاهیم دیگر، آشکار شود.
اندراب که یکی از نواحی نامدار و پرشهرت آریانای کهن، خراسان دیروز و افغانستان امروز است، اعتقادات و آداب و رسومی که بین مردم آن مروج و معمول است، از زمانههای بسیار دور و کهن سرچشمه گرفته و تا امروزه باقی و زنده ماندهاند. بنابراین پرداختن به فرهنگ عامیانه مردم اندراب، زمینه را برای تحقیقات علمی جامعهشناسی فراهم میآورد. در این کتاب پس از بیان مطالبی درباره فولکلور، درباره آداب عنعنات و رسوم مردم اندراب، بازیها و ورزشهای محلی، طبابت عوام، عقاید و باورها، اشعار و ترانههای عامیانه، چیستانها و معماها و ضربالمثلها، گفتارهای کوتاه و لغات عامیانه و .... نکاتی طرح شده است.
یکی از مقولههای زبانی که ریشه در باورهای اجتماعی و اعتقادی جامعه دارد، عدد است. در واقع، در زبان و ادبیات و به طور کلی در فرهنگ و تفکر فارسی و ایرانی، که البته بخشی از میراث مشترک بشری است، اعداد جایی بس مهم دارند. اما میزان اعتبار همه اعداد به یک اندازه نیست و در این میان اعدادی همچون یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، دوازده، سیزده، چهارده، چهل، هفتاد و دو، نود و نه، صد، عزار جایگاه خاص دارند. در میان این شمارهها جایگاه عدد هفت بس ممتاز است زیرا که بیشترین جای به آن اختصاص دارد.
میرزا اسدالله خان غالب دهلوی (1212 ـ 1258 هـ) از برجستهترین سخن سرایان خوش قریحه فارسیگوی و صاحب سبک قرن سیزدهم هجری شبه قاره هند است که در ترویج و توسعه زبان فارسی سهمی بسزا دارد. هر چند که اجداد غالب از ایبکیان ترکنژاد سمرقندند، خود غالب در لاهور و دهلی نشو و نما یافته و تحتتأثیر سخنوران نامی آن دیار از جمله بیدل، فیض، ناصر علی سرهندی، حزین لاهوری، گرامی کشمیری و .... به شیوه استادان سلف، به نظم سخن فارسی همت گماشته است. ذوق و قریحه سرشار و نبوغ فوقالعاده غالب در نظم سخن و آشنایی وی به انواع علوم پیشینیان، او را در ردیف شاعران بزرگ پارسیگو قرار داده و بحق یکی از مصادیق سخن نظامی عروضی سمرقندی است که «شاعر باید که سلیمالفطره، عظیمالفکره، صحیح الطبع، جیدالرویه، دقیقالنظر» باشد.
موضوع قضا و قدر و جباریت و قهاریت خداوند از جمله موضوعات پیچیده کلامی است که همواره در طول تاریخ مذاهب، اذهان بسیاری از متکلمان و عالمان دیدن را به خود مشغول داشته است و چه بسیار دستاویز جبری مذهبان، حکام جور و کاهلان قرار گرفته است. آنچه در بادی امر از قضا و قدر استنباط میشود این است که خداوند به قلم تقدیر، سرنوشت هرکس را در ازل مقدر و مشخص کرده است و آنچه بندگان به اختیار یا بدون اختیار انجام دهند یا دیگران نسبت به آنان انجام دهند، مطابق سرنوشت و حکم دستوری است که از قبل مشخص شده و باید همان واقع شود و بدون کم و کاست واقع خواهد شد. بنابراین آدمی سخره تقدیر است، جز آنچه باید واقع شود، واقع نمیشود و تلاش و جد و جهد و چارهاندیشی، حزم، احتیاط و حذر و دعا و وسایط دیگر نمیتوانند مانع و دافع قضای محتوم شوند.