تاکنون، بررسي رسم ازدواج در ادب فارسي زمينه پژوهشهاي زيادي بوده است. در بيشتر اين پژوهشها يا به شکل و گونههاي درخور توجه ازدواج پرداخته نشده و يا بستر تحقيق در حوزه نظم و عموما به نوع حماسي ـ به ويژه شاهنامه فردوسي ـ محدود بوده است. موضوع اين مقاله، بررسي تحليل محتواي نه بن مايه، گونه و سبک مهم ازدواج در سمک عيار است. در اين گونه ازدواجها، پهلوان يا شاهزاده اغلب بيرون از سرزمين خويش همسري برميگزيند و به همين منظور به سفر ميرود. در اين راه پس از انتخاب جفت خود، مقابل پدر دختر قرار ميگيرد و با مخالفت او روبه رو ميشود. سرانجام، پس از پشت سر گذاشتن رويدادها و آزمونهايي دشوار به کام ميرسد. سبک پيوند در سمک عيار به گونهاي است که دختر، خود در مهرورزي و ازدواج پيش گام است. انواع کمياب ترنج اندازي به سوي معشوق، دل باختگي در ميدان جنگ، پيوند شرطي ـ واسطهاي و آرمان شهري ازدواج نمونههاي ديگري از سبکهاي ازدواج در سمک عيار است. در اين بن مايهها و سبکها گاه برخي گزارهها از يک سو پيوندهايي مشترک و نزديک با رويکرد اجتماعي دارند و از سوي ديگر در تقابل با نظريه فمينيستي قرار ميگيرند.
سمک عيار از داستانهاي شفاهي قديم فارسي است که کاتبي به نام فرامرزبن خدادبن عبداله الارجاني آن را از تقريرات صدقه بن ابوالقاسم در اواخر قرن ششم هجري به قيد کتابت درآورده است. اين کتاب به زندگي و کوششهاي عياراني اختصاص دارد که برخلاف تصوري که از عياران ميرود نه در مقابل حکومت، بلکه در کنار حکومت و براي تحقق اهداف حاکمان و پادشاهان کوشش ميکردهاند و براي پيشبرد اهداف خود علاوه بر روشهاي معمول به حيلههايي متوسل ميشدهاندکه نه تنها در قديم، بلکه امروز نيزدر روشهاي جاسوسي و ضد جاسوسي کاربرد دارد. در اين مقاله، ضمن استقصاي حيلههاي عياري، به طبقهبندي آنها اقدام شده و پس از توضيح هر مورد شواهدي نيز از کتابهاي ديگر که اين حيلهها در آنها روايت شده، آمده است. بر اساس يافتههاي اين پژوهش، بيشترين بسامد اين حيلهها به حيلههاي جنگي اختصاص دارد که آثاري از آنها در شاهنامه فردوسي و کتاب آداب الحرب و الشجاعه نيز آمده است. در کنار حيلههاي جنگي بايد از حيلههاي ديگر از قبيل استفاده از داروي بيهوشي، نقب بريدن و بوالعجبي کردن ياد کرد. استفاده از حيلههاي مکتوب از قبيل تقليد خط و يا به تقلب مهر بر کاغذ زدن نيز در سمک عيار ديده ميشود.
در بسياري از قصههاي عاميانه عناصري دخالت دارد که شايد بتوان آنها را امروزه به خرافات و عقايد بدوي انسانهاي گذشته تعبير کرد؛ عناصري همچون: سحر، جادو و طلسم. در اين پژوهش نگارنده از ميان امهات قصههاي مکتوب سه اثر مشهور را برگزيده است و در پي تبيين جلوههاي مختلف طلسم و چگونگي گشايش آنهاست تا دريابد اين عناصر چه ارتباطي با هم دارند. هدف اين مقاله، بررسي جلوههاي عيني طلسم در ميان ايرانيان در خلال اهم قصههاي عاميانه فارسي است. با مطالعه انجام شده در اين گفتار نزديکي برخي از طلسمات ديده شد و حتي در برخي از آنها مانند حسين کرد و اميرارسلان زوال طلسمات به طريقي يکسان تصوير شده اين بيانگر تقريب زماني اين دو قصه است. آتش محور اصلي طلسمات است و از اين منظر تاثيريپذيري از آموزههاي اسلامي مبني بر آفرينش ديوان و جنيان از آتش بوضوح ديده ميشود، طلسم و طلسمگذاران در سرزميني غير از ايران هستند و در ايران سپند جايي براي اين اعمال شيطاني ديده نميشود.
در پژوهشهای پیشین، کاوش درباره مضمون عیاری و آموزههای جوانمردی و جریانها و شاخههای این آیین اجتماعی ـ سیاسی عموماً بر اثر غلبه گرایش و نگاه نخبهگرای محققان و محوریت و جایگاه ویژه قرآن کریم و متون دینی، بیشتر معطوف به متون عرفانی منثور و گاه منظوم بوده است. روشنگری و بازنمایی ارتباط تنگاتنگ و کهن عیاری و جوانمردی با متون حماسی و نمایاندن آموزههای تعلیمی ـ القایی این جمعیت اخلاقی میتواند گامی نو و جهتساز باشد تا خاستگاه اولیه و ایرانی عیاری را آشکار سازد و برخی برداشتهای نادرست موجود را نیز در این مورد اصلاح نماید. با این چشمانداز نوشتار حاضر کوشیده است نخست مبانی نظری تحقیق را در چهار محور روایتهای حماسی منثور، ادبیات تعلیمی و چیستی و زیرشاخههای آن، پیشینه تاریخی و فراز و فرودهای جوانمردی و عیاری معرفی کند و سپس با رویکرد تطبیقی موردی و گونهشناختی، به تحلیل و توصیف آموزههای تعلیمی ـ القایی عیاران و جوانمردان در دو حماسه منثور سمک عیار و داراب نامه بپردازد. دست آوردهای جستار حاضر، ناگفتهها و ابعادی را آشکار میسازد که پیشتر بدانها توجهی نشده است.
حسین کرد شیستری، شیرویهنامدار و ملکجمشید، سه اثر از جریان ادبی فراخ و پرمایه روایتهای حماسی ـ پهلوانی منثور هستند و کاوش و کندو کاو پیرامون این آثار، بخصوص در زمینه موضوع مورد بحث، کم و محدود بوده است. مهمترین ویژگی در بازخوانی آثار این جریان، الگوی واحدی است که در ساختار بنمایههای سازنده آنها وجود دارد و به صورتی ثابت و پایدار، در ساختار این دسته از آثار به کار گرفته شده است و علت این امر را باید در روایی بودن و سنت واحد و مورد تقلید راویان در نقل اینگونه از آثار جست. نگارندگان در این پژوهش، با درک ضرورت رویکرد ساختارشناسی بنمایه (MOTI) در نقد ادبی، ابتدا، روی به معرفی این آثار آورده و سپس مجموع گزارههای آنها را، در چهار بخش بنمایه های حماسی و عیاری، ماورایی، عاشقانه و دینی مورد بررسی قرار دادهاند. عنصر مهم دیگری که موجب تمایز این دسته از اثار با دیگر گونهها و انواع ادبی منثور گشته است، مضمون پراهمیت عیاری است که در مجموع آثار این جریان ادبی وجود داشته و محوری برای شکلگیری بسیاری از گزارهها گشته است. بازشناسی این عنصر، در بسیاری از آثار ادبی، راهگشای محققان خواهد بود اما تا کنون این موضوع (بنمایهشناسی روایتهای داستانی) چنان که باید، محل بررسی نبوده است و از اینرو، شناخت این آثار و بنمایههای موجود در آنها را میتوان ضرورتی تحقیقی و تمهید و پیشزمینهای در این راه دانست. این پزوهش به روش کتابخانهای انجام یافته و مجموع یافتهها، به شکل توصیفی و تحلیلی ارائه گشتهاند.