داستان گاوخونی از داستانهایی است که ساختاری رؤیاگونه دارد. در این مقاله کوشیدهایم در خوانشی روانکاوانه بر اساس نظریه فروید، ساختار رؤیاگونه این داستان و شیوه معنادهی آن را بررسی کنیم. این خوانش دو لایه را دربرمیگیرد: 1. لایه آشکار یا روساخت داستان؛ 2. لایه پنهان یا زیرساخت داستان. در لایه آشکار نشان داده میشود که داستان زمانی ذهنی دارد و رخدادهای آن در پیرنگی نامنسجم که اصل علیت و ترتیب زمانی در آن رعایت نمیشود، روایت میشود. در لایه پنهان، دو پیرنگ حذفی و استعاری داستان را از هم تفکیک کردهایم. در پیرنگ استعاری، متن روایی گاوخونی نمادشناسی شده است و دو نماد رودخانه زایندهرود و باتلاق گاوخونی بهعنوان دو نماد پرکارکرد که نشاندهنده جنس مادینه و بازگشت درونرحمی هستند، بررسی میشود. بسیاری از شخصیتهای متن بسته به رابطهای که با این دو نماد دارند، روانکاوی میشوند. در پیرنگِ حذفی، رابطه راوی با اصل لذت (غریزه زندگی) و غریزه مرگ بررسی میشود تا تعلیقِ بیپایانِ راوی در فرایند جبر، تکرار و حرکت بهسوی مرگ تبیین شود.
این کتاب نوشته راجر وبستر، مدیر گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه لیورپول جان مورز در انگلستان است. هدف نویسنده آن بوده که راهنمایی مقدماتی درباره عمدهترین موضوعات نظریه ادبی و کاربرد آنها در بحثهای نقادانه ادبیات فراهم آورد. از جمله محاسن این کتاب، آن است که نویسنده برای تبیین مفاهیم نظری، ابتدا از اصطلاحات متداولتر و آشناتر استفاده کرده و بنابراین خواننده ناآشنا با مباحث نقد ادبی جدید راحتتر میتواند بحثهای کتاب را دنبال کند. ساختارگرایی، فرمالیسم روسی، مکتب باختین، نظریه زبانشناسانه رومن یاکوبسون، روایتشناسی، نقد مارکسیستی، فمینیسم، نقد روانکاوانه، واسازی و ... از جمله نظریات و مفاهیمی هستند که نویسنده آنها را به زبانی فهمیدنی برای خوانندگان ادبیات تبیین کرده است.
رمان مدرن، رمان روانکاوانه است و ناگزیر رنگ باید در آن حضوری چشمگیر داشته باشد؛ کما اینکه «سمفونی مردگان» به عنوان نمونهای از این نوع ادبی، یک تابلوی رنگین است و کلیه شخصیتها رنگآمیزی شدهاند. این کتاب نقد و بررسی رمان «سمفونی مردگان» است که از آثار عباس معروفی میباشد.
در چند دهه اخير «نقد روانکاوانه» از پوياترين و پرکاربردترين رويکردهاي نظريه ادبي معاصر بوده است. فرويد، يونگ و لکان مهمترين چهرههاي روان کاوي در قرن بيستم بودند که با استفاده از مفاهيم رايج در نظريه روانکاوي خود، در خوانش متون ادبي تحولي بزرگ پديد آوردند؛ اما در عرصه نقد ادبي، پژوهشگران ما از يک سو، کمتر به نقد روانکاوانه پرداختهاند، و از سوي ديگر، تحقيقات محدود آنها بيشتر به آثار ادبي درونگرايانه و پرراز و رمزي چون بوف کور و مکاتب خاصي مانند سوررئاليسم منحصر بوده است. در اين مقاله با بهرهگيري از دو مفهوم بنيادين «ديگري» و «نگاه خيره» در نظريه لکان به تفکيک و تبيين سطوح روايتگري شعر هملت شاملو پرداختهايم تا چگونگي آميختگي صداي دو روايتگر اصلي شعر (هملت و بازيگر) و چرايي لحظه افتراق اين دو صدا معلوم گردد؛ در ادامه کهن الگوي «برادرکشي» به عنوان محور اصلي که باعث ارتباط عمودي بندهاي شعر ميشود بررسي و تحليل شده است.