قصه زال و رودابه در بستری از تقابل دوگانهBinaryopposition جریان دارد. تقابل بین زابلستان به محوریت زال، و کابل به محوریت مهراب. زال و زابل در پرتو فره ایزدی و گزارههای اهورا مزدایی معنا میشوند و مهراب و کابل با گزارههای اهریمنی. زیرا مهراب از تبار ضحاک ماردوش است. عناصر داستان اعم از اشخاص و حوادث در جریانی از تقابل دوگانه حرکت میکنند. اجزاء این تقابل دو گانه، گاه با هم در تعاملinteraction هستند و گاه در تضاد parardox، یعنی زیر ساخت واحد دارند و رو ساخت متکثر. اشخاص محوری داستان عبارتند از سام، منوچهر، زال، رودابه، سهراب، سیمرغ(شخصیت فراتاریخی) و حوادث محوری عبارتند از: تولد زال، پرورش زال، طردِ زال از سوی سام. مجموعه اشخاص و حوادث، هر یک به فراخور موقعیت کار کردی و هویت ذاتی خود ساختار افسانه زال و رودابه را میسازند.
پهلوانان شخصیتهای اصلی و مؤثر حماسهاند. حوادث و رویدادهای حماسه، سرگذشت پهلوانان آزادهای است که به دور از هر گونه خودبینی و غرور و تعصب کورکورانه، به مردم و وطن خویش میاندیشند. هدف آنها حفظ ارزشهای والای انسانی است. عشق و آرزو و همه هستی خود را در خدمت حماسه قرار میدهند و با خردورزی و درنگ و تدبیر همیشگی خود همواره آرامش حقیقی را به جامعه خود هدیه میکنند. خاندان زال یکی از خاندانهای پهلوانی شاهنامه است که میکوشد مرزهای ساهتگی ایرانی ـ انیرانی را بر هم زند و فراتر از این مرزبندی به «انسان» بیاندیشد. عشقی که به تولد رستم، ابر پهلوان حماسه، میانجامد. مقاله حاضر این پهلوانان را شخصیتهای میانه حماسه میداند و کارکرد اجتماعی آنها را بررسی میکند.
در اين جستار از طريق مقايسه عناصر ساختاري اسطوره مزدايي آفرينش با داستان ضحاک از شاهنامه، به اثبات اين فرضيه پرداخته شده است که داستان ضحاک در حقيقت الگوبرداري مجددي از اسطوره آفرينش است. در راستاي اين هدف، نخست خلاصهاي از اسطوره آفرينش در قالب تقسيمبندي سهگانهاي روايت و پس از آن با تقسيم داستان ضحاک به سه پاره مشخص، اين نتيجه مطرح شده است که برشهاي سه گانه داستان ضحاک بر سه دوره سه هزارساله مورد بحث قابل تطبيق است و زروان، اهريمن، اورمزد و کنشهاي آنها به ترتيب در قالب شخصيتها و کردارهاي داستاني جمشيد، ضحاک و فريدون بازآفريني شدهاند.
قصه زال و رودابه در بستري از تقابل دوگانه (Binaryoppisition) جريان دارد. تقابل بين زابلستان به محوريت زال و کابل به محوريت مهراب. زال و زابل در پرتو فره ايزدي و گزارههاي اهورامزدايي معنا ميشوند و مهرداد و کابل با گزارههاي اهريمني، زيرا مهراب از تبار ضحاک مار بدوش و ريشه گرافته از دشت سواران نيزه گزار است. زال بجاي شير انسانها، گوشت و خون حيوانات را خورده و با پارههاي تن و حوش تغذيه شده و در محيط آزاد، بيپروا و وحشي وحوش پرورده شده، از اين رو تحت تاثير خوي آزاد و بيپرواي کوه و صحرا سنت ريشهدار و تابو شده متعارف، مبني بر ممنوعيت پيوند تبار ايزدي و تبار اهريمني را ساختشکني (Deconstruction) ميکند و با رودابه از نسل ضحاک ازدواج مينمايد. رستم که محصول ازدواج نسل اهريمن و نسل اهورامزداست گرچه برخورد از فره ايزدي است، اما خون ضحاک در رگهايش جاريست، بنابراين در ساختار شاکله ايزدي رستم چند نقطه ضعف هم گنجانده شده است که از جمله آن مکر با اسفنديار و کشتن سهراب است. ضحاک بدون آنکه بخواهد تحت اغواگريهاي اهريمن بيرون، پدر خود را ميکشد. رستم بدون اينکه بخواهد تاثير وساوس تفوق طلبانه اهريمن درون، که با عبارت «نام پوشي» توجيه ميشد، پسر خود را ميکشد. به هر تقدير عناصر داستان، اعم از اشخاص و حوادث، در جرياني از تقابل دوگانه حرکت ميکند. اجزا اين تقابل دوگانه، گاه با هم در تعامل (interaction) و گاه در تضاد (Paradoa) هستند، يعني زيرساخت يگانه و روساخت متکثر دارند. بررسي چگونگي ساختشکني در داستان زال و رودابه محور مقاله حاضر است.
تاريخ و جريانهاي تاريخي ـ اجتماعي و سياسي در همه جوامع، تاثير بسزايي بر فرهنگ، انديشه، شعر، ادبيات و…. داشتهاند. فرخي يزدي مبارز آزاديخواه در برههاي حساس از تاريخ كشورمان ميزيست كه جريانهاي سياسي ـ اجتماعي جان و مال ومنابع و فرهنگ و… مردم را به يغما ميبردند. زبان فرخي زبان اعتراض به اين يغماگريها بود. در اين نوشتار ضمن بررسي زمينههاي ايجاد نهضت مشروطيت و تاريخ سياسي معاصر، ميزان تاثير جريانهاي سياسي بر شعر فرخي مورد مداقه قرار ميگيرد.