این مقاله به بررسی چگونگی استفاده از شاهنامه برای کودکان امروز بر پایه تفکر نظری «شاهنامه در گذر از اسطوره به قصه» میپردازد. بنیاد شاهنامه که دورهای از تاریخ اساطیری ایران را دربردارد، بر بستری از اسطورههای ایرانی فراهم آمده است. این اسطورهها با گذشت روزگار به تمثیلهایی در شاهنامه دگرگون شده و ویژگیهای مثبت و منفی خود را در رمزها، رازها، نمادها و پیامهای داستانها بجا گذاشته است که برخی از این آموزههای اسطورهای، با دنیای کودکان همخوانی ندارد. بنابراین بهتر است برای انتقال شاهنامه به کودکان ویژگیهای منفی اسطوره را از نقطه نظر فرهنگ کودک، از داستانهای این کتاب کنار گذاشته، آن را با ویژگیهای مثبت قصه جایگزین نمود و برشهای داستانی را در ساختار داستان کوتاه به شیوهای هنری و ادبی با زبانی ساده و گویا به کودکان عرضه کرد.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
اين مقاله به بررسي تطبيقي ساختار داستان رستم و اسفنديار به روايت ابن مقفع در نهايه الارب و فردوسي در شاهنامه بر اساس ديدگاه هانزن (بررسي و مقايسه در دو سطح كلي و جزيي) ميپردازد. بدين منظور نخست روايتهاي مشابه با روايت ابن مقفع و فردوسي گردآوري شده و به تفاوت بنيادين اين روايتها، يعني زردشتيبودن يا نبودن رستم، پرداخته شده است. پس از آن، ساختار داستانها در دو سطح كلي و جزيي مورد بررسي قرار گرفته و اين نتيجه حاصل شده است كه روايت ابن مقفع روايتي تاريخي با ساختاري پيوسته است كه در شاهنامه به چند داستان تقسيم شده است، اما روايت فردوسي داستاني هنري و شاعرانه است.
نهايه الارب في اخبار الفرس و العرب کتابي است که نام نويسنده/ نويسندگان و زمان تاليف آن مبهم است. در فراهم آمدن اين کتاب، نويسندگاني همچون عامر شعبي، ايوب بن قريه، عبداله بن مقفع، اصمعي و ابوالبختري سهمي داشته اند و سه دوره زماني (سال 75 ه.، پيش از سال 142 ه. و حدود سال هاي 170-193 ه.) را ميتوان براي تاليف آن در نظر گرفت. به هر روي اين کتاب ـ به ويژه بخشهايي که از زبان ابن مقفع روايت شده است ـ مهمترين منبع در شناخت سيرالملوک وي و به تبع آن خداي نامه دوره ساساني است. از آن جا که شاهنامه فردوسي نيز با واسطه شاهنامه ابومنصوري به خداي نامه میرسد، داستان دارا و اسکندر از نهايه الارب و شاهنامه برگزيده شده تا بتوان به سرچشمه اصلي اين دو روايت پيبرد. با بررسي تطبيقي داستان اسکندر و دارا در اين دو کتاب ميتوان دريافت که روايت فردوسي در هسته اصلي داستان، دقيقا همان روايت ابن مقفع است، اما فردوسي با نگرش داستاني مطالبي را که به کار وي نميآمده، حذف کرده و در عوض جزئياتي را به آن افزوده است.