عنوان مکتب فرانکفورت غالباً به میراث فکری و نظری گروهی از روشنفکران برجسته آلمانی و نظریه اجتماعی خاص آنان اطلاق میگردد که نظریه زیباییشناسی انتقادی (critical aesthetic theory) از دل آن بیرون میآید. این نظریه بر خلاف برخی مکاتب نقد ادبی به ویژه نقد جامعهشناختی ـ که از اصالت آثار ادبی و خالق آن اثر میکاهند و آثار ادبی را یکسره محصول عوامل بیرونی تلقی میکنند ـ میکوشد به آثار ادبی نقشی مستقلتر ببخشد. اندیشمندان نظریه انتقادی برای هنر و به ویژه ادبیات، ملاکهایی برشمردند تا بر اساس بینش انتقادی خود، اصالت یک اثر ادبی را مورد نقد قرار دهند. در این نوشتار ابتدا مفاهیم اصلی در زیباییشناسی انتقادی؛ چون انتقاد در هنر یا اثرادبی (critical of art)، منش ایدئولوژیکی ـ قوه سیاسی ـ هنر (Ideological nature of art)، هنر انقلابی (revolutionari art) و خودمختاری در هنر (Autonomy of art)، مورد بررسی قرار گرفته است و با بررسی دیوان فرخی دانسته شد که شاعر در حوزه زبان از رهگذر ترکیبات خاص، زبان حماسی، ایجاد تحول معنایی در تعبیرات رایج در غزل، کاربرد لغات فرنگی و اصطلاحات عامیانه نگرش انتقادی خاص خویش را ارائه کرده است.
داریوش آشوری (1317 - شمسی) زبانشناس، مترجم و نویسنده ایرانی و از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران است. آشوری در قلمرو علوم اجتماعی و فلسفه مدرن به توسعه زبان فارسی از نظر دامنه واژگان و بهبود سبک نگارش آن کمک فراوانی کرده است. از تالیفات او میتوان به بازاندیشی زبان فارسی، شعر و اندیشه، تعریفها و مفهوم فرهنگ اشاره کرد. در کتاب پیش رو نویسنده بر این باور است که گرفتاری ما در زمینه زبان فارسی، مربوط به ساخت آن و مربوط به نثر فارسی است که مورد اخیر محور این گفتار قرار گرفته است. در این کتاب که از دو بخش با عناوین پیرامون نثر فارسی و واژه سازی و پسوند ایسم و مسئله برابریابی برای آن در فارسی تشکیل شده، جدائی زبان گفتار و نوشتار از یکدیگر بزرگترین گرفتاری نثر فارسی شمرده شده است. بخش اول کتاب حاضر عبارت از اصل مسئله، ویرانگران نثر فارسی، نگهبانان زبان فارسی، جنبش مشروطیت و تحول نثر فارسی، پیرایش و بازسازی زبان، مسئله ی واژه سازی، دوگونه برخورد با زبان، مسائل واژه سازی، واژه سازی در چند مرحله، تنگناهای واژه سازی و برابریابی، فرهنگستان زبان و سیاست آن می باشد و در بخش دوم ریشه پسوند ایسم، کاربردهای اصلی ایسم در انگلیسی، اصطلاحات مربوط ...، کوشش های اخیر برای واگرداندن ایسم به فارسی و پیشنهادی دیگر ارائه شده اند. چاپ اول دومقاله در سال 1356 توسط انتشارات آگاه منتشر گردید.
برشهاي درون مصراعي كه به لحاظ شكل نوشتاري، برش يا تقطيع پلكاني و عمودي نيز ناميده ميشود، عبارت از برش زدن در مصراعهاي شعر و ايجاد وقفههاي زيبا شناختي از طريق تقسيم هر مصراع به دو يا چند بخش و نوشتن آن پارهها به صورت عمودي يا پلكاني است. برشهاي درون مصراعي پديده تازهاي در شعر معاصر است كه ماياكوفسكي (1893 ـ 1930) شاعر معاصر روس بنيانگذاري كرد و پس از اينكه برخي از شعراي فارسي زبان به صورت تفنني از آن تقليد كردند، شاملو از حدود سال 1328 به بعد به صورت گسترده، آن را به عنوان يك تمهيد القاگر وارد شعر فارسي كرد. اين تمهيد بنابر اهداف خاصي از قبيل برجستهسازي و تاكيد بر مقولههاي خاص يا ديداري كردن تصاوير در مصراعهاي شعر رخ ميدهد. تعيين جايگاه برش در مصراعها يا سطرهاي شعر از جهت القاي پيام بسيار حايز اهميت است. گرچه قوانين ويژهاي براي اين كار وجود ندارد با جستجو در اشعار شاعراني كه از اين تمهيد بهره بردهاند ميتوان تا حدودي اين جايگاه را استنباط و مشخص كرد. در مقاله حاضر سعي بر اين است كه پس از توضيح مختصري درباره پيشينه برشهاي درون مصراعي، با توجه به نمونههاي موجود در اشعار معاصر مشخص شود اينگونه برشها در چه مواضعي از مصراعها يا سطرهاي شعر رخ ميدهد. نتيجه كار گوياي آن است كه برشهاي درون مصراعي را در سه گروه ميتوان جاي داد1. برش بين اجزا و واحدهاي تصويري براي ديداري كردن تصويرهاي شاعرانه2. برش بين اجزا و واحدهاي زباني به منظور تكيه و تاكيد بر آنها.3. برش بين اجزا و واحدهاي موسيقيايي براي برجستهسازي هماهنگيهاي آوايي.
اسطوره يکي از عناصر عمده ساماندهي زبان و معناي شعر معاصر است. گرچه اسطورهها اساسا متعلق به دنياي باستاناند و از رهگذر روايات قدسي و مينوي، جهانبيني مردمان آن عصر را تدارک ميديدهاند، در دنياي جديد و در عصر خردگرايي نيز هم چنان در ذهن و زبان انسان امروزي حضوري تاثيرگذار دارند. شاعران بنابر ذهنيت تخيلي و به جهت نيروي خيالين اسطورهها، فراوان از آن تاثير ميپذيرند و به بازتوليد و باززايي آن دست ميزنند. هر شاعري بنابر فکر و فرهنگ خويش و زمينههاي ذوقي و انديشگي، به برخي از اسطورهها بيشتر توجه دارد. سياوش کسرايي به خاطر ذهنيت سياسي و ايدئولوژيک خود و نيز بر اساس مقتضيات عصر، از برخي از اسطورهها با کارکردهاي خاصي بهره گرفته و گاه در شکل آنها تغييراتي نيز داده است. او حتي از برخي شخصيتهاي تاريخي اسطورهسازي نموده و به آنها خصلت اسطورهاي داده است. در اين مقاله به چگونگي و چرايي باززايي و خلق اسطورهها در شعر سياوش کسرايي پرداختهايم.
انديشه وجودي )اگزيستانسياليسم) يکي از چندين انديشه فلسفي بود که در قرن اخير بر مباحث نقد ادبي تاثير گذاشت و شالوده شکلگيري نظريههاي ادبي شد. سارتر مهمترين مانيفست ادبيات متعهد قرن، «ادبيات چيست؟» را نوشت و تفکر فلسفي هايدگر، جريان هرمنوتيک را در مسيري جديد هدايت کرد که در آن، متن برخلاف هرمنوتيک سنتي، معناي قطعي خود را از دست ميداد. نکته قابل توجه، ديدگاههاي کاملا متفاوت و گاه متضادي بود که اين دو فيلسوف هم مسلک وجودي داشتند. ريشه اين تفاوت در ديدگاه را گذشته از علاقه سارتر به مارکسيسم، بايد در انديشه دکارتي وي و فلسفه ضد دکارتي هايدگر جستجو کرد. در اين مقاله پس از اشاره به زمينههايي که سبب شد از درون يک انديشه فلسفي دو نظريه ادبي متفاوت به وجود آيد، ابتدا به بررسي جايگاه دو فيلسوف و نظريهپرداز اصلي اين مکتب، يعني هايدگر و سارتر در جريانهاي ادبي معاصر پرداخته ميشود. در ادامه نيز از چگونگي تاثيرگذاري و بازتاب اين نظريهها بر آراي نويسندگان، شاعران و نظريهپردازان ايراني کساني چون آل احمد، شريعتي، خانلري و داريوش آشوري سخن به ميان خواهد آمد.