شاهنامه، آیینه تمامنمای فرهنگ، حکمت و اندیشه ایرانیان و تجلیگاه باورها، آداب و رسوم اجتماعی آنان است که آن را میتوان با رویکردهای گوناگون واکاوید. این اثر سترگ مهمترین سند به جای مانده از فرهنگ منظوم ایران باستان است. فردوسی که ستایشگر باورهای فرهنگی از جمله آزرم و ادب است، آن را زیبنده زنان میشمارد و در موارد بسیار مردان را نیز بدان میستاید. بیگمان استاد توس در پرداختن به فرهنگ ایران کهن، برخوردار از منابع و مآخذی خود بوده است. او در پراهمیت جلوهدادن این شاخص فرهنگی به آثار پهلوی پیشِ رو، نظر داشته است؛ ازجمله آنها باید از رسالههایی چون: دینکرد، مینوی خرد، ارداویراف نامه، اندرزنامه بزرگمهر، اندرز آذرپادمارسفندان و...نام برد. در این پژوهش کوشیده میشود به بررسی جایگاه رفیع آزرم و ادب در فرهنگ ایران باستان از دیدگاه شاهنامه و متون پهلوی پرداخته شود و بر این نکته تأکید گردد که فردوسی در پرداختن به این موضوع صرف نظر از علقهها و باورهای فرهنگی خویش تحت تأثیر متون پهلوی بوده است.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
مثنوی «گلشن راز» از آثار برجسته عارف متشرح شیخ محمود شبستری است که به دلیل اشتمال آن بر شرح موجز اصطلاحات نجومی، کلامی، فلسفی بهویژه عرفانی از دیرزمان تاکنون مورد توجه صاحبدلان، معرفتپویان و پژوهشگران قرار گرفته است و کمتر اثر و فرهنگ عرفانی را میتوان یافت که بر خوان دانش و معرفت او ننشسته یا از آن چاشنی نگرفته باشد. در این تحقیق کل اصطلاحات به ترتیب الفبایی با ابیات مربوط و شرح آنها، مطابق موضوع کتاب بر اساس «مفاتیح الاعجاز» آمده است.
رديف که خاص شعر پارسي و واضع آن، شاعران پارسيگوي بودهاند از ديرباز مورد توجه قرار گرفته است و سخنوران رويکرد بدان را مهم تلقي کرده، کاربرد آن را مايه تفاخر و توانمندي خويش ميشمردهاند. ردپاي رديف را پيشتر از قرن دوم هجري قمري، حتي در ايران باستان ميتوان ديد. اين عنصر بلاغي خاصيت کمالي شعر را دارد و استقبال از آن از نظر ساختار زباني، تاکيد معنايي بويژه بعد موسيقايي حايز اهميت است. رديف در غزل در طول حيات خود و بروز و حضور آن در آثار هنري منظوم نادره پردازان، سير صعودي داشته و پس از ترجيع بند و ترکيب بند که اين دو هم، گونه تحول يافته تغزلها و منشعب از غزل هستند و با آن پيوند هنري دارند بيشترين درصد آماري را به خود اختصاص داده است. سنايي بيشتر اشعار خود را مردف سروده، او در بين همه شاعران سبک خراساني، غير از اديب صابر ترمذي، بالاترين آمار رديف را در غزل دارد. رديف او بعضا چند رکن عروضي را تشکيل داده، موسيقي غزل را دو چندان ميکند. رديفهاي او انواع کلمات: اسم، فعل، حرف، ضمير، صفت و قيد را در بردارد. افزون بر آن، رديف هاي شبه جملهاي و جملهاي در غزليات او فراوان ديده مي شود. سنايي بيش از شاعران ديگر به تنوع و تفنن و هنجارشکني در رديف روي آورده است. وي گاهي رديفها را هم معني به کار نميبرد و زماني در غزل مردف، قافيه را رعايت نميکند. برخي از رديفهاي اين چنيني مولوي متاثر از اوست. او در بعضي موارد در غزل به خلاف سنت متعارف و معتاد، رديف و قافيه را همچون قطعه غيرمصرع فقط در مصاريع زوج به کار ميبرد و خود را به التزام رديف، در مصراع اول مطلع مقيد نميکند. يا به تفني ديگر دست مييازد. بدين معني که رديف را به جاي تکرار در «عروض» (پايان مصراع اول) مطلع، در «صدر» (آغاز مصراع اول) آن ميآورد.