در زبانها براي پيونددادن بندهاي همپايه از راهكارهاي مختلفي استفاده ميشود. گاهي فقط معنا و كاربردشناسي، ناظر بر ارتباط دو بند است، ولي در بيشتر مواقع كلمات ربط ميانبندي هستند كه موجب ارتباط دو بند با يكديگر و ساخت جمله ميشوند. با توجه به رابطه معنايي دو بند با يكديگر، انواع مختلفي از كلمات ربط مورد استفاده قرار ميگيرند؛ از اين جمله ميتوان به كلمات ربط اتصالي، انفصالي، علي، شرطي و تقابلي اشاره كرد. در اين مقاله ضمن مقايسه انواع كلمات ربط ، به تفصيل، به تعريف و معرفي كلمات ربط تقابلي، ساختار و توزيع آنها در دو بند خواهيم پرداخت. به لحاظ ساختار دروني، كلمات ربط تقابلي را ميتوان به سه گروه «بسيط»، «مركب پيوسته» و «مركب گسسته» تقسيم كرد. نكته درخور توجه در فهرست نسبتاً بلند كلمات ربط تقابلي، وجود تعداد زيادي كلمه ربط مركب، چه از نوع گسسته، چه پيوسته و حتي به صورت جمله است. دليل اين تنوع به نقش تاكيدي كلمات ربط تقابلي مربوط ميشود؛ اين اجزاي تقابلي، منشاها و منابع گوناگوني دارند كه قسمت پاياني اين مقاله را به بررسي همين منابع در زبانهاي جهان و مقايسه آن با منابع كلمات ربط تقابلي در فارسي اختصاص دادهايم. براساس شواهد موجود، در زبان فارسي مانند بسياري از زبانها، كلماتي با معناي اوليه مكاني، زماني، علي و تاكيدي در ساخت اين كلمات به كار گرفته شدهاند. نكته قابل توجه اينكه در زبان فارسي ـ بر خلاف بسياري از زبانهاي ديگر ـ از افعال، كلمات پرسشي و شرط نيز براي ساخت كلمات ربط تقابلي استفاده شده است. شواهد و توصيفات ارائه شده در اين مقاله بيانگر اين است كه همه كلمات ربط تقابلي، صرفنظر از منبع، از رهگذر دستوريشدگي به وجود آمدهاند.
موضوع این مقاله، بررسی ساختواژه و نظامکارایی دو کلمه شاید و باید به عنوان اصلیترین افعال وجهی در زبان فارسی، و مطالعه سیر تحول کارکرد آنها از فعل اصلی به فعل وجهی است. به منظور تبیین فرایندهای ساختواژی رخ داده در این دو فعل، بحث با اشارهای گذرا به دو فرایند دستوریشدگی و واژگانیشدگی آغاز میشود و ویژگیها و انگیزههای رخداد این دو فرایند مهم مورد بررسی قرار میگیرد. سپس نگاهی به پیشینه مطالعات انجام شده در این حوزه خواهیم داشت که پیشدرآمدی بر بحث اصلی ما درباره این دو فعل خواهد بود. مطاعه جداگانه دو فعل شاید و باید و بررسی ساختواژه آنها از لحاظ همزمانی و درزمانی، با استفاده از متون زبان و ادب فارسی، بخشهای بعدی این پژوهش را تشکیل میدهد.
زبان همواره در حال تغییر است. بررسی اصول، فرایندها، علل و سیر تحول واحدهای زبانی، از دلمشغولیهای زبانشناسان تاریخی است. یکی از مهمترین فرایندهای تغییر زبانی، دستوریشدگی است. در این فرایند، واحدهای واژگانی/ قاموسی به صورت واحدهای دستوری درمیآیند و یا واحدهای دستوری درمیآیند و یا واحدهای دستوری، دستوریتر میشوند. براساس شواهد موجود از زبانهای مختلف، زبانشناسان برای این گونه تغییرات مراحلی را در نظر گرفتهاند و آنها را با نموداری با عنوان نمودار مرحلهای دستوریشدگی باز مینمایند. بر طبق این نمودار، به مروز زمان، کلمات واژگانی به کلمات نقشی تبدیل میشوند، کلمات نقشی به صورت واژهبست درمیآیند، واژهبستها به وندهای تصریفی تبدیل میشوند و اگر تغییر تا آخرین مرحله ادامه یابد، وندهای تصریفی تبدیل میشوند و اگر تغییر تا آخرین مرحله ادامه یابد، وندهای تصریفی صورت آوایی خود را از دست میدهند و به صفر تبدیل میشوند. ما در این مقاله، ضمن توصیف دستوریشدگی و تاریخچه آن، نمودار مرحلهای دستوریشدگی را با مثالهای عینی از زبان فارسی محک میزنیم و نشان میدهیم در تاریخ زبان فارسی، مرحله تبدیل کلمه واژگانی به کلمه نقشی بیشتر وقوع و تداوم داشته است.
در شماره اول مجله فرهنگنویسی، آقایان سجاد آیدنلو، ابوالفضل خطیبی و علی اشرف صادقی در یادداشتهایی، با ارائه دلایل و شواهد مختلف، نظر خود را در مورد معنی و املاهای «یازگار» و «یادگار/یازگار» در نسخه بدلهای شاهنامه بیان داشتهاند. به لحاظ املایی نیز صادقی، با ارائه شواهدی از پهلوی و فارسی نو متقدم، صورت «یازگار» را صورتی اصیل دانسته است. به نظرنگارنده گفته اخیر تنها در صورتی میتواند صحیح باشد که صورت املایی «یازگار» را کلمه کاملاً متمایزی در نظر بگیریم که با «یادگار» و معناهای آن ارتباطی نداشته باشد. در این نوشته، سعی میکنیم با توضیح بعضی از تغییرات منظم آوایی/ واجی فارسی صحت این مطلب را ثابت کنیم.
فعل از عناصر اساسي ساخت جمله است و به همين دليل از دوران باستان تا کنون مورد توجه محققان بوده است. اين جزء در چارچوب نظريههاي زبانشناسي جديد نيز از جنبههاي مختلفي چون ـ معنا، نقش، و ساخت صرفي و نحوي مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است. یکی از نظریههای مهم درباره این عنصر، نظریه وابستگی است. نظریه وابستگی نسخههای مختلفی دارد، ولی نکته مشترک تمام آنها قلمداد نمودن فعل در مقام مهمترین جزء جمله است.