تأمل در قالبهای شعری از چند دیدگاه اهمیت دارد. نخست اینکه جستاری است در شناخت خاستگاه و پیشینه هر قالب ادبی. دوم، رابطه قالب ادبی با درونمایههای آن را نماین میکند و سوم اینکه شناخت قالب ادبی را از دیدگاه ادبیات تطبیقی و تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری آن ممکن میسازد. ضرورت این تحقیق دو چندان است. از آن روی که، سهپاره ریختی است که در روزگار ما بازیابی و بازسازی شده است. در این مقاله، نگارنده میکوشد درباره علل و چند و چون عناصر و موضوعات پیشگفته شرح و توضیح دهد.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست این غزل سه پاره معنائی دارد که بسیار ظریف و هنرمندانه به هم مربوط شدهاند و من میخواهم در این مقاله ارتباط آنها را با هم توضیح دهم. اما هدف کلی از نگارش این مقاله این است که نشان بدهم غزلهای حافظ ـ مثل شعر هر شاعر بزرگ دیگری ـ ساخت درونی و معنائی و شکل ذهنی منسجمی دارند و همه ابیات هر غزل به هم مربوطند و اگر گاهی احیاناً در درک ارتباط بین ابیات اشکالی پیش میآید مربوط به عواملی است که اصاله و بالذات ربطی به خود شعر و شاعر ندارند. از جمله آنها یکی مساله توالی ابیات است که معمولاً در هر نسخه به شکلی است.
موضوع مقاله شعر ایران و مصر در قرن نوزدهم میلادی و موارد تشابه و اختلاف آن است که این قرن همزمان با حکمرانی سلسله قاجار در ایران و سلسله ممالیک عثمانی در مصر میباشد. در ابتدا مقدمهای چند درباره ادبیات هر دو کشور در این قرن آورده شده و سپس به بحث و بررسی ر خصوص چگونگی تحول شعر و بعد به تشابه شعر هر دو کشور از نظر قالب، مضمون و محتوا و ویژگیهای زبانی شعر و به دنبال آن به اختلاف ادبی در زمینه شعری هر دو کشور پرداخته شده و در انتها هم نتیجه حاصل از پژوهش و تحقیق آورده شده است.
شعر در جوهر جاری و جهانیاش حاصل بیخویشی و برخاسته از ناخودآگاه شاعران دانسته شده است. این مسئله را نظامی نیز در ضمن ابیاتش به تصریح و تلویح بیان کرده است. هدف مقاله حاضر، بررسی موضوع جوهره الهامی بودن یا صناعی بودن شعر از دیدگاه نظامی است. به اعتقاد وی، فرایند آفرینش هنری ـ و از جمله شعر ـ در بین این دو حالت قرار دارد. او بر آن است که شعرِ الهامی خالص و یا صناعیِ خالص وجود ندارد. ترتیب قرار گرفتن اشعاری که دربرگیرنده این مضمونهاست، نشان میدهد که خاستگاه شعر از نظر وی، الهام است، امّا کمال شعر در گرو ویرایش و پرداخت آن است. همچنین تغییرات جهانشناختی و آیینی و به تبع آن دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی، موجب شده است تا اختلافاتی در منبع الهام نظامی با دیگر شاعران دیده شود که در این مقاله نقد و تحلیل کردهایم.
خواجه عمادالدین فقیه کرمانی، هم روزگار حافظ شیرازی، در روزگاری متلاطم میزیسته است. آنچه عماد را با حافظ مرتبط کرده است، پیش از آنکه مربوط به ویژگیهای مشترک شعری و سبکی آنها باشد؛ به تصویر و تفسیر خواندمیر، صاحب کتاب حبیب السیر، درباره این بیت از حافظ بر میگردد. ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربه زاهد نماز کرد. «خواندمیر» گربه زاهد را استعاره از عماد فقیه فرض کرده، و بعد از او نویسندگانی، چون تقی الدین بلیانی، محمد معصوم شیرازی، ابوطالب خان تبریزی، قاضی نوراله شوشتری، امین احمد رازی، عباس اقبال، پژمان بختیاری، استاد معین و دیگران به آن اشاره کردهاند. صحت و سقم این استعاره موضوع مورد بحث این جستار است. چنین به نظر میرسد که تکوین و برجستگی استعاره مذکور در شعر حافظ، بازتابی از شرایط روزگار و نگاه روان شناختی حافظ به آن شرایط باشد. چرا که حافظ مضامین مشابه فراوانی را به کار برده است. بنابراین، استعاره مذکور، چالش حافظ بیشتر با مفهوم است و نه مصداق. اما از آنجایی که هر مفهومی، میتواند مصداقهای برجستهای نیز داشته باشد، این پرسش پیش میآید که مصداق یا مصداقهای این استعاره کدامند؟ وانگاشته خواندمیر تا چه حدی صحت دارد؟ در این مقوله با توجه به مدارک و شواهدی، چون مسکوت ماندن این موضوع مهم در مدارک قدیمیتری چون بهارستان جامی که در آن از عماد فقیه سخن رفته است و نیز نگرش ملامتی عماد که از این جهت به دیدگاه حافظ نزدیک است و همچنین دلایلی چون نقشآفرینی کبک در کنار گربه در بیت مذکور که آنرا با کبک انجیر (در متن سنسکریت کپینجله) کلیله پیوند میدهد و ترکیبات، عبارات، استعارات و امثال و داستانهای متعدد و مشابهی که در ادبیات فارسی، اروپایی و افریقایی وجود دارد و نیز استقبال حافظ از شعر عماد در بسیاری از غزلیاتش، گمانه خواندمیر و هم اندیشان او را غیرقابل پذیرش مینمایاند. و اگر بنا باشد که با توجه به عصر حافظ، برای استعاره مذکور، مصداق یابی کنیم، بیگمان با توجه به شواهد متعدد تاریخی و شعری، میبایست انگشت اتهام را به سوی امیر مبارزالدین نشانه رویم که در موش و گربه عبید نیز به گونهای و هم آمیز، مشبه به گربه عابد قرار گرفته است: ناگهان گربه جست بر موشان چون مبارز به روز میدانا