طبقات مختلف اجتماع، صاحبان حِرَف و مشاغل گوناگون و مردمان شهر و روستا هر کدام تحت تأثیر ویژگیهای طبقاتی، تحصیلی، جنسیتی، اقلیمی، دینی، سنی و روانی متفاوت، نوع سخن گفتن و به عبارتی کارکردهای زبانی ویژه خود را دارند. انعکاس تنوّعات زبانی جامعه در فضای آثار داستانی یکی از ویژگیها و به عبارت درستتر از امتیازات داستاننویسی معاصر است. عدم توجّه به این امر و تحمیل خواست نویسنده بر زبان اشخاص داستان، نادیده انگاشتن استقلال شخصیتهای داستان، ایجاد اختلال در عنصر گفت و گو و تقلیل آن به ابزاری جهت انتقال آراء نویسنده، و در نهایت مخدوشکردن وجه هنری و زیبایی شناختی اثر است. برقراری تناسب میان کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ شخصیّتی آنها هم از نظر توفیق نویسنده در شخصیّتپردازی و هم از نظر ایجاد پندار واقعیّت که هر دو از اصول داستانپردازیاند لازم و ضروری است. مقاله حاضر داستان بلند نون و القلم آل احمد را از این منظر بررسی کرده است. روش پژوهش کیفی است و دادهها با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا به روش کتابخانهای و سند کاوی بررسی میشود. نتیجه نشان میدهد میان کارکردهای زبانی اشخاص با تیپهای شخصیتی آنان تناسب چندانی وجود ندارد که دلیل آن را میتوان تحمیل بینش و بیان نویسنده بر قهرمانان داستان دانست. به عبارت دیگر به نظر میرسد آل احمد این داستان را عرصه ترویج اندیشههای سیاسی خود و انتقاد از اندیشههای مخالف قرار داده است.
جلال آل احمد از جمله متفکران نادری است که مرام و کلامش ملهم از فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان و جهت جهد و جهادش سوقدادن آنان به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. جلال در مقطعی میزیست و روالی را برای ارائه کارهایش برگزیده بود که برای رسانیدن پیام و وانهادن بار مسئولیت از دوش به اجبار در زیر لواها و لفافههای مختلف مینوشت؛ گاهی به صورت داستان، گاهی به صورت نقد و گاهی سفرنامه. در این کتاب نویسنده کوشیده تمامی اشارات و تنبیهات و وصایای او که به شکل پراکنده در موضوع «فرهنگ و هنر و ادب» به نگارش درآمده، جمعآوری کند. این فرهنگ شامل دقیقترین و بیغرضانهترین تعریفها درباره رشتههای هنری نظیر نقاشی، معماری، موسیقی، سینما، تئاتر و درباره رشتههای فرهنگی و ادبی نظیر تاریخ، شعر، عرفان، تصوف و .... و در ضمن اظهارنظرهای جامع و قاطع درباره هنرمندان و ادیبان است.
جلال آل احمد از جمله متفکران نادری است که مرام و کلامش ملهم از فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان و جهت جهد و جهادش سوقدادن آنان به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. جلال در مقطعی میزیست و روالی را برای ارائه کارهایش برگزیده بود که برای رسانیدن پیام و وانهادن بار مسئولیت از دوش به اجبار در زیر لواها و لفافههای مختلف مینوشت؛ گاهی به صورت داستان، گاهی به صورت نقد و گاهی سفرنامه. در این کتاب نویسنده کوشیده تمامی اشارات و تنبیهات و وصایای او که به شکل پراکنده در موضوع «سیاست» به نگارش درآمده، جمعآوری کند.
هدف پژوهش حاضر، بررسي درونمايه ساقينامههاي فارسي از منظر انطباقپذيري آنها با مضامين رباعيات خيام است. به همين جهت 119 ساقينامه موجود در تذکرههاي ميخانه و پيمانه به روش کتابخانهاي و با شيوه تحليل محتوا بررسي شده و از آنجا که استقراي تام مد نظر بوده، نمونهگيري اعمال نشده است. نتيجه بيانگر اين مطلب است که انديشههايي چون اغتنام فرصت، مرگانديشي، حيرت و شکوه از روزگار از موتيفهاي مشترک رباعيات خيام و ساقينامههاست، با اين تفاوت که در رباعيات خيام رنگ فلسفي به خود گرفته و به صورت موجز بيان شدهاند اما در ساقي نامهها گاه رنگ عرفاني يا عاشقانه يافته و ميدان وسيعتري براي جولان داشتهاند. علاوه بر اين، پديدآورندگان اين نوع ادبي، اغلب با انتساب نابسامانيهاي اجتماعي به روزگار، اعتراض خود را در پوشش ميومستي و اصطلاحات مربوط به آنها، فارغ از هر محدوديتي اظهار کردهاند.
گسترش مدرنيزم و آغاز موج سوم (عصر فراصنعتي) به عنوان دست آوردهاي فراگير قرن بيستم همه ابعاد زندگي را تحت تاثير قرار داد. هنر و ادبيات نيز چونان نمودهايي از جامعه، در تلاش به سوي همگامي و هماهنگي با آن قرار گرفت. حاصل اين هماهنگي و تاثيرپذيري پديدآمدن گونهاي نو در داستان به نام ميني ماليسم است که با تکيه بر ايجاز بيش از حد، سعي در هماهنگي با سرعت سير زندگي دارد. مينيماليسم در ادبيات غرب پديدهاي جديد محسوب ميشود، با وجود اين در ادبيات کلاسيک ايران نمونههاي فراواني ميتوان يافت که از بسياري جهات قابل انطباق با اين گونه ادبي جديد باشند. در مقاله حاضر کوشش شده اين انطباق در گلستان سعدي نموده شود. نتيجه کار نشان ميدهد که با اين بررسي ميتوان به درک تازهاي از ساختار داستانها و حکايات کلاسيک ايران دست يافت.