تقسيمبندي انواع رمان با توجه به ملاكها و مولفههاي متعدد و متنوعي چون محتوا، ساختار، زمان، مكان، شخصيت و غيره، (يا برجستگي و محوريت يافتن يكي از آنها) انجام ميشود. يكي از همين مولفهها (محتوا) به رمانهايي كه به طور جدي به نفت و مسائل پيرامون آن توجه كردهاند، تشخص خاصي بخشيده است؛ به گونهاي كه ميتوان گفت داراي استقلال نسبياند و نميتوان آنها را به طور قطع ذيل انواع شناخته شده رمان قرار داد و شايد بتوان عنوان جديدي براي اين نوع رمانها برگزيد. نگارندگان، در اين تحقيق ميكوشند، با تكيه بر «نظريه رمان» و قواعد تعريف انواع رمان، پس از تحليل و بررسي رمان عشق در روزگار نفت (الحب في زمن النفط) نوال السعداوي، گونهاي از رمان، به عنوان «رمان نفت» را به عنوان گونهاي مستقل، معرفي كنند و بر اساس نظريههاي رمان، از آن تعريفي ارائه دهند. از اين پژوهش چنين برميآيد كه آثار دربرگيرنده مولفههايي چون نفت و مسائل و پيامدهاي مربوط به آن، ميتوانند ذيل عنوان «رمان نفت» قرار گيرند.
گئورگ لوکاچ متفکر و فیلسوف مجاری بیشتر از آن جهت اشتهار دارد که بسیاری او را بنیانگزار مارکسیسم غربی میدانند. کتاب او تاریخ و آگاهی طبقاتی، که در سال 1922 نگاشته شد، به یکی از مهمترین کتابهای فلسفی مارکسیسم بدل شد؛ زیرا در این کتاب لوکاچ بدون آن که دست نوشتههای پاریسی 1844 مارکس را خوانده باشد، تفسیری از مارکس و رابطه او با هگل به دست داد که بنیان مکتب مارکسیسم هگلی را فراهم ساخت. بعد از کشف کتاب مارکس بود که حلقه مفقود میان تفکر مارکس و هگل برهمگان آشکار شد و تاثیر ماتریالیسم فوئرباخ بر تفکر مارکس، که نزد نسل قبلی مارکسیستها بسیار شاخص و برجسته بود، کمرنگتر گردید. تاثیر لوکاچ بر مکتب فرانکفورت و نظریهپردازان این مکتب، ماکس هورکهایمر، تئودور ادورنو، هربرت مارکوزه و دیگران کاملا شناخته شده است و خود آنها نیز به این امر معترف بودهاند. مارکسیسم لوسین گلدمن نیز بدون آثار لوکاچ و بدون کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی نمیتوانست به وجود آید.
محمدتقی بهار (ملکالشعرا) و ابراهیم عبدالقادر المازی در عصری که ستیز میان سنت و تجدد در تمام جنبههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران و مصر جریان داشت، به بیان نظریه شعری خود پرداختند. هر دو از اعضای تأثیرگذار جنبشهای ادبی برجسته (انجمن دانشکده در ایران و جماعت دیوان در مصر) بودند که در تبیین نظریه شعری و جنبشی که به آن تعلق داشتند، نقش ایفا کردند. این جستار که میتواند زمینه مقایسه دو جریان ادبی را در دو کشور فراهم کند، به مقایسه نظریه شعری بهار و المازنی میپردازد و چرایی موفقیت یکی و شکست دیگری یا دستکم کندی و تندی آنها را تبیین میکند. نگارندگان تعریف شعرف نقش شاعر و جایگاه مخاطب در خلق شعر و معنای آن را از آثار بهار و المازنی استخراج و طبقهبندی کرده و بارویکردی تطبیقی، نظریه شعری آنها را تبیین کرده و نشان دادهاند که این دو شاعر بیشتر به کارکرد شعر نظر داشتهاند تا به جنبههای ساختاری آن، رویکرد بهار به شعر درونگرایانه است و رویکرد المازنی برونگرایانه. همچنین، نقش ترجمه آثار ادبی اروپا و نیز تأثیرپذیری از مکتبهای ادبی غرب در نظریه شعری المازی آشکار است. در مجموع، میتوان گفت بهار به سنت پایبندتر است و المازی بیشتر رو سوی آینده و تجدد دارد.
پهلوانان شخصیتهای اصلی و مؤثر حماسهاند. حوادث و رویدادهای حماسه، سرگذشت پهلوانان آزادهای است که به دور از هر گونه خودبینی و غرور و تعصب کورکورانه، به مردم و وطن خویش میاندیشند. هدف آنها حفظ ارزشهای والای انسانی است. عشق و آرزو و همه هستی خود را در خدمت حماسه قرار میدهند و با خردورزی و درنگ و تدبیر همیشگی خود همواره آرامش حقیقی را به جامعه خود هدیه میکنند. خاندان زال یکی از خاندانهای پهلوانی شاهنامه است که میکوشد مرزهای ساهتگی ایرانی ـ انیرانی را بر هم زند و فراتر از این مرزبندی به «انسان» بیاندیشد. عشقی که به تولد رستم، ابر پهلوان حماسه، میانجامد. مقاله حاضر این پهلوانان را شخصیتهای میانه حماسه میداند و کارکرد اجتماعی آنها را بررسی میکند.