اين پژوهش داستان کوتاه فارسي را از ديدگاه نظريه روايتشناسي تزوتان تودوروف مطالعه کرده است. فرضيه جستار حاضر مبني بر امکان وجود انواع گوناگوني از روابط ميان پيرفتهاست. تصور ميشود هر نوع رابطهاي که ميان پيرفتها برقرار شود کارکرد يا کارکردهايي داشته باشد. جهت بررسي اين دو فرضيه هفت مجموعه داستان کوتاه فارسي از نويسندگان برجسته برگزيده شد. اين مجموعهها از يکي بود و يکي نبود جمالزاده به عنوان سرآغاز اين ژانر در ادبيات فارسي تا غريبهها اثر احمد محمود دورهاي پنجاه ساله را دربر ميگيرد و جمعا شامل شصت و سه داستان کوتاه است. در بخش اصلي مقاله مجموعه داستانهاي گزينش شده به شيوه استنتاجي تحليل و بررسي شد. در نهايت، با به اثبات رسيدن فرضيهها اين نتيجه به دست آمد که ميان پيرفتهاي روايات داستاني انواع گوناگوني از روابط مانند رابطه تقابلي، رابطه خاطرهاي، رابطه پرسش و پاسخي و ... وجود دارد که هر يک کارکردهايي نظير پيش آگاهي، برجستهسازي مضمون داستان، شرکت دادن نمايشي خواننده در خلق داستان، ايجاد حالت تعليق و ... دارد.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
تاثیر فلسفه بر ادبیات، انکارناپذیر است. از این میان میتوان به فلسفهای اشاره کرد که مارتین هایدگر در قرن بیستم مطرح میکند و ادبیات عصر پسامدرن را تحت تاثیر خود قرار میدهد. تاکید بر پیوند انسان و جهان تلاش در جهت شناخت آنها و نیز کوشش برای بازگشت به اصلها و سرچشمهها سه ویژگی بنیادی فلسفه هایدگر است که در ادبیات پسامدرن رسوخ یافته است. از طرفی این سه اصل بنیادی در رگ و ریشه اسطوره نیز هست. بدین ترتیب به واسطه فلسفه هایدگر سه شباهت بنیادین میان اسطوره و ادبیات پسامدرن پدید میآید. گذشته از این ویژگیهای بنیادین مشترک، شباهتهای بسیاری یز در سطح این دو هست که در اسطوره «ناآگاهانه» و بیشتر به دلیل مبتنی بودن آن بر فرهنگ شفاهی رخ میدهد و در ادبیات پسامدرن «آگاهانه» و البته در پی به کارگیری تمهیداتی خاص. در این مقاله با نظر به فلسفه هایدگر، ویژگیهای مشترک اسطوره و ادبیات پسامدرن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
برشهاي درون مصراعي كه به لحاظ شكل نوشتاري، برش يا تقطيع پلكاني و عمودي نيز ناميده ميشود، عبارت از برش زدن در مصراعهاي شعر و ايجاد وقفههاي زيبا شناختي از طريق تقسيم هر مصراع به دو يا چند بخش و نوشتن آن پارهها به صورت عمودي يا پلكاني است. برشهاي درون مصراعي پديده تازهاي در شعر معاصر است كه ماياكوفسكي (1893 ـ 1930) شاعر معاصر روس بنيانگذاري كرد و پس از اينكه برخي از شعراي فارسي زبان به صورت تفنني از آن تقليد كردند، شاملو از حدود سال 1328 به بعد به صورت گسترده، آن را به عنوان يك تمهيد القاگر وارد شعر فارسي كرد. اين تمهيد بنابر اهداف خاصي از قبيل برجستهسازي و تاكيد بر مقولههاي خاص يا ديداري كردن تصاوير در مصراعهاي شعر رخ ميدهد. تعيين جايگاه برش در مصراعها يا سطرهاي شعر از جهت القاي پيام بسيار حايز اهميت است. گرچه قوانين ويژهاي براي اين كار وجود ندارد با جستجو در اشعار شاعراني كه از اين تمهيد بهره بردهاند ميتوان تا حدودي اين جايگاه را استنباط و مشخص كرد. در مقاله حاضر سعي بر اين است كه پس از توضيح مختصري درباره پيشينه برشهاي درون مصراعي، با توجه به نمونههاي موجود در اشعار معاصر مشخص شود اينگونه برشها در چه مواضعي از مصراعها يا سطرهاي شعر رخ ميدهد. نتيجه كار گوياي آن است كه برشهاي درون مصراعي را در سه گروه ميتوان جاي داد1. برش بين اجزا و واحدهاي تصويري براي ديداري كردن تصويرهاي شاعرانه2. برش بين اجزا و واحدهاي زباني به منظور تكيه و تاكيد بر آنها.3. برش بين اجزا و واحدهاي موسيقيايي براي برجستهسازي هماهنگيهاي آوايي.