فردوسي نخستين شاعري است که با اثرپذيري از آغاز قرآن و اوستا، مثنوي خود را با نام خدا آغاز کرده و همين شيوه را در بيشتر نامههايي که شاهان و پهلوانان فرهمند شاهنامه نگاشتهاند، دنبال کرده است. نمونههاي برجاي مانده از شاعران پيش از وي و سرودههاي معاصرانش، اين مهم را ثابت ميکند و از اين رهگذر، تاثير ساخت و محتواي بيت آغازين شاهنامه را بر سرودههاي متاخران ميتوان ديد. در اين پژوهش، بيت سرآغاز شاهنامه، نخست در سطح زباني (قالب شعري، وزن، قافيه، کارکرد واجها و هجاها، دوگانگي واژهها و مفاهيم، و ...)، دوم در گستره فکري شاعر (مثلث «نام و جان و خرد» و برخي از خاستگاههاي انديشه او) و سوم در سطح ادبي (ارزشهاي بلاغي، شيوه عظمتنمايي، براعت استهلال، و) بررسي ميشود. در پايان، خوانندگان ميتوانند با مشاهده بيت آغازين هفده مثنوي برجسته فارسي، سرآمدي بيت آغازين شاهنامه را ارزيابي کنند.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
فردوسی سخن سرای شهیر ایران، نخستین بار داستان ضحاک و کاوه آهنگر را با بیانی شیرین در شاهنامه به رشته نظم کشیده است. فردوسی تمام داستان را در هفتصد بیت خلاصه کرده و از این داستان به شیوه مخصوص خود در مسایل اجتماعی نتیجه گیری نموده است. فردوسی در داستان کاوه و ضحاک دقیقا تشریح میکند که نخست ضحاک برای رسیدن به مقام پادشاهی پدر خود را کشت و سپس در طی سالیان دراز به قتل و غارت و بیدادگری پرداخت و سرانجام چون مردم از مظالم او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند به رهبری کاوه آهنکر قیام کرده حکومت جابرانه اش را سرنگون ساختند...