هدف از نگارش این مقاله، تاثیر واکه هسته هجا در انتخاب همخوانهای خوشه پایانه است. بدین منظور کلماتی که دارای هجای cvcc هستند از فرهنگ لغات زبان فارسی استخراج و مورد مطالعه قرار گرفتند. این تحقیق از جنبه واجآرایی زبان مورد توجه قرار گرفته است. برخی از نتایج این پژوهش عبارتند از: 1. هرگاه همخوانهای گرفته در هجای cvcc بعد از واکههای /u،i،a/ قرار گیرند، هر دو همخوان در مشخصه [ ـ واک] مشترک هستند. مانند: بیست، ریخت، ساخت، یافت، گوشت، پوست. اما این اشتراک در مشخصه [ ـ واک] بعد از واکههای /o،e،a/ رعایت نمیشود. 2. چنانچه واکه هسته یکی از واکههای /u،i،a/ باشد، همخوانهای چاکنایی در خوشه پایانه انتخاب نمیشوند، اما اگر در هسته واکههای ] h، ʔ [ حضور داشته باشد، همخوانهای چاکنایی در خوشه پایانه به کار میروند. 3. حضور واکههای /u،i،a/ در هسته مانع حضور غلتهای /w،j/ در خوشه پایانه میشود. 4. با وجود واکههای /u،i،a/ در هسته، اصل سلسله مراتب رسایی در هجای cvcc رعایت میشود. اما با حضور واکههای /o،e،a/ این اصل نقض میگردد. وجود موارد فوق در واجآرایی زبان فارسی موجب میشود که واکههای زبان فارسی دو طبقه طبیعی به شمار روند.
«واجآرایی» یا «نغمه حروف» یکی از زیباترین صنایع ادبی به ویژه در عرصه شعر فارسی است. این صنعت بدیعی ارزش زیباشناختی بسیار بالایی داشته، آنگاه که از ذوق سلیم شاعری خوشقریحه تراوش نماید، علاوه بر اینکه القاءکننده مفهوم یا حالتی خاص است که از فضای کلی شعر الهام میگیرد، موجد نوعی موسیقی درونی از شعر بوده، تأثیر بسزایی در غنابخشیدن به آهنگ آن دارد. در این مقاله کوشیده شده است با تقسیمبندی و ارائه شواهدی از پارسیگویان کلاسیک و معاصر، این مقوله از دیدگاهی دقیقتر و جزئیتر مورد بررسی قرار میگیرد.
این تحقیق به بررسی واجآرایی زبان فارسی باستان براساس خوانش کتیبهها از کنت (١٩٥٣) و مشخصکردن ساخت هجایی مجاز در این زبان میپردازد. همچنین به بررسی «اصل توالی رسایی» و چگونگی تبعیت واژگان این زبان از این اصل درخوشههای همخوانی آغازه و پایانه هجا پرداخته میشود. به عبارت دیگر، ساخت هجا در زبان فارسی باستان چگونه است؟ همچنین آیا اصل سلسله مراتب رسایی در این زبان در ساخت هجا رعایت میشود؟ برای پاسخ به این سؤالات، ابتدا تمامی توالیهای همخوانی موجود در آثار مربوط به فارسی باستان در آغاز، میان و پایان واژهها، بدون در نظر گرفتن تقطیع هجایی، شناسایی و استخراج شدهاند و سپس براساس اصول مربوط به هجابندی، خوشههای موجود در هجاها شناسایی شده و با اصل توالی رسایی مطابقت داده شدهاند. بررسی خوشههای آغازی و میانی نشان میدهد که ساخت هجا در این زبان به صورت (c)(c)(c)v(c)(c) است و اصل سلسلهمراتب رسایی در همه دادهها رعایت شده، بهجز زمانی که یکی از دو همخوان s و ŝ در ابتدای هجا به عنوان عضو اول خوشه حضور داشته باشد. بهعلاوه، به دلیل وجود پایانههای صرفی در انتهای کلماتی چون فعل، اسم و صفت، خوشههای همخوانی در پایان واژگان این زبان دیده نمیشود.
هدف از نگارش اين مقاله، بررسي زبان شناختي استعاره جهتي در قرآن با توجه به رويكرد نظريه معاصر استعاره است. اهميت اين تحقيق در اينجاست كه استعاره بخش مهمي از ارتباطهاي گفتاري و كلامي را تشكيل ميدهد و آن قدر طبيعي وارد زندگي ما ميشود كه ممكن است در عمل جلب توجه نکند. استعاره در زبان دين نيز كمتر از ساير صورتهاي زباني نيست. در استعارههاي جهتي، نظامي کلي از مفاهيم با توجه به مفاهيمي از نظامي ديگر سازمانبندي ميشود. استعارههاي جهتي، مفاهيم را با اعطاي صورت مکاني در جهات متقابل به يکديگر مرتبط ميکنند. اين جهتهاي مکاني، قراردادي يا دلبخواهي نيستند؛ بلکه بر مبناي تجربههاي فيزيکي و فرهنگي انسانها شکل ميگيرند. وظيفه اين نوع استعارهها بيش از هر چيز، برقراري انسجام در نظام مفهومي ماست. تقابلهاي «بالا يا پايين، جلو يا پشت، راست يا چپ، مرکزي يا حاشيهاي، درون يا بيرون» همه از اين دست است. اين جهتهاي فضايي يا مکاني با تصوير فضاي هندسياي که در ذهن به وجود ميآورند، مفهومي جديد و در نتيجه درکي جديد ميآفرينند.
در اين مقاله، نظريه رقيه حسن درباره پيدايش و تكوين زيباييشناسي كلامي در كودكان مورد بررسي قرار گرفته است. در اين نظريه، كودك ناآگاهانه و به صورت غيرارادي با شنيدن لالاييها و شعرهاي كودكانه، ادبيات را ميآموزد. او الگوهاي زباني از جمله الگوهاي آوايي، معنايي و نحوي را در شعرها تشخيص ميدهد و توانايي در ذهن او شكل ميگيرد كه پايه زيباييشناسي كلامي را در سالهاي آينده براي او شكل ميدهد. در اينجا از ميان گونههاي ادبي ما فقط به بررسي شعر ميپردازيم. از ميان الگوهاي ادبي نيز فقط به بررسي الگوهاي آوايي ميپردازيم؛ زيرا از ميان ويژگيهاي زيباييشناختي اشعار كودكان، الگوهاي آوايي خوشايند و دلنشين، اهميت ويژه دارد. شايان توجه است كه در اين نوشته، جستجو درباره همپوشيها و در عين حال تفاوتهاي «زبان» و «ادبيات» به عنوان دو حوزه از حوزههاي ذهن همواره در پس زمينه تمام مباحث مطرح است. نتايج اين تحقيق نشان ميدهد كه هر چند زبان و ادبيات ماهيت يكساني دارد از لحاظ منشا و همچنين نوع پردازش با همديگر تفاوتهاي اساسي دارد و اين تفاوت آنها را به حوزههايي جدا از ذهن مربوط ميكند. در بخش پاياني اين تحقيق الزامات و پيامدهاي نظري را، كه اين تلقي از يادگيري ادبيات براي آموزش ادبيات به كودكان در بردارد، بررسي ميكنيم. براساس يافتههاي اين تحقيق در تلقي كودكان از ادبيات شكل بر محتوا غلبه دارد و پرورش اين تلقي در شكوفايي توانش ادبي آنها در سالهاي آينده نقش عمده ايفا ميكند. از اين رو بهتر است كه در تهيه و نگارش اشعار كودكانه بويژه در سالهاي اوليه كودكي به جاي طرح مضامين پيچيده و آموزشي به زيبايي شكل و چگونگي بيان اشعار توجه خاصي مبذول شود.