در این پژوهش شرایط تولید و دریافت معنا در«لقاءٌ فی لحظه رحیل»، از نسرین ادریس، نویسنده معاصر لبنانی را بررسی میکنیم. این داستان بهدلیل منطق روایی حاکم بر آن، قابلیت مطالعه از دیدگاه نشانهمعناشناسی نوین را دارد و شامل دو گفتمان کنشی عکاس و مبارزان است. کنشگر گفتمان عکاس، حمزه، تابع برنامه است و توانش مهارتی او در هنر عکاسی، موتور اصلی کنش او را بهوجود میآورد. البته فرمانده، بهعنوان شَوِشگزار، نقش مهمی در کسب توانش عاطفی حمزه دارد. در گفتمان دوم، مبارزان هم بعد از قرارداد و کسب توانش وارد کنش میشوند. از آنجا که دو گفتمان درهم تنیدهاند، کنشهای اصلی همزمان انجام میشود؛ مبارزان عملیات را شکل میدهند و حمزه به ثبت تصویری لحظات میپردازد. بهترتیب مراحل فرایند تحولی و روایی به انجام میرسد. هرچند گفتمان غالب هوشمند است، فرایند عاطفی گفتمان، نقش مهمی در شکلگیری ساختار معنایی و روایی داستان، بهویژه در گفتمان عکاس دارد. بدین ترتیب هدف مقاله، مطالعه فرایند معناشناسی داستان و ویژگیهای روایی آن است تا سازکارهای تولید معنا و عناصر اصلی شکلگیری معنا را بهدست آوریم. همچنین چگونگی تأثیرگذاری فرایند عاطفی بر فرایند معناسازی را بررسی میکنیم.
موضوع کتاب شرح حالی است مختصر از زندگانی دعبل خزاعی شاعر هجوسرا که با سلاح برنده و آتشین لسان خویش پایه های حکومت ابن عباس را به لرزه در آورد و موجبات بیداری مردم آن دوران را سبب گردید. در رثای اهل بیت و اعلام مظلومیت و ظلم و جور وارد بر آنها از هیچ کوششی دریغ ننمود و چکامه های آتشین خود را می سرود. نمونه واضح آن سرودن تائیه در حضور اما جواد (ع) و سمبل ستم "مامون عباسی" است. شعر او با دیگر شاعران فرقی اساسی داشت و برای خلفا و پادشاهان و امرا می سرائید اما همینکه از آنها حرکتی زشت و ناپسند بر علیه اهل بیت می دید با تمام جرات آنها را هجو می کرد. ویژگی خاص دعبل بکار بردن کلماتی است که اعراب بادیه نشین در تکلم روزمره خویش در آن زمان بکار می برده اند و اشعار دعبل موجبات حفظ و نگهداری بسیاری از لغات عرب آن دوران را سبب شد.
موضوع کتاب حاضر در مورد باستان شناسی در شوش و چغازنبیل است. حفریات باستان شناسی در این مناطق سلسله شهرهایی را از زیر خاک بیرون آورده که بیشتر آنها نقش مهمی در تاریخ تکامل هنر آسیای غربی به عهده داشته اند. کتاب نوشته سلما مقدم است و توسط نوشین نفیسی در سال 1342 ترجمه شده است
در اواخر قرن 19 و طي قرن 20، تعداد قابل توجهي از عربهاي سوريه، لبنان و فلسطين به دنبال كسب روزي و زندگي خوب و به منظور رهايي از مشكلات و بحرانهاي فكري و اجتماعي به كشورهاي مختلف آمريكاي شمالي و جنوبي مهاجرت كردند؛ به هر يك از اين سرزمينها «مهجر» و به ادبيات عربي شكل گرفته در اين سرزمينها «ادبيات مهجر» گفته ميشود. آثار ادباي مهجر، به علت تاثيرپذيري از ادبيات اروپا و امريكا و نيز زمينههاي تازه عاطفي و تصويري كه حاصل زندگي در محيط تازه است از جنبههاي مختلف مانند موضوع، ساختار و روح شعري با كلاسيسم متفاوت است. اين مقاله با رويكرد ادبيات تطبيق و به منظور نشاندادن گوشههايي از تاثير ادبيات معاصر غرب بر ادبيات معاصر عرب از طريق مهاجرت و سفر به موضوع سفر شعر معاصر عربي به امريكا نگاه كرده است.
رابطه تنگاتنگ و فشرده علوم و فنون، در غالب اوقات چالشها و فرصتهایی را به همراه دارد که شناسایی آنها کمک شایانی به محققان و پروهشگران در این زمینهها میرساند. حوزههای نقد ادبی و ادبیات تطبیقی از حوزههایی هستند که مفاهیم و زمینههای مشترک بین آنها چنان گسترده است که گاه تشخیص مرزهای میان این دو حزوه را دشوار میسازد. یکی از زمینههای مشترک بین نقد ادبی و ادبیات تطبیقی، نظریه پذیرش است. در این مقاله، با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، میکوشیم تا ریشهها و اصول این نظریه را شناسایی کرده، نقاط مشترک آن را در نقد ادبی و ادبیات تطبیقی متمایز کنیم. نتایج چنین نشان میدهد که نظریه پذیرش توانسته است همزمان با پرکردن خلأ اساسی نقد ادبی در زمینه غفلت نسبی از نقش خواننده در تحلیل اثر ادبی، به غنای ادبیات تطبیقی در دو مکتب فرانسوی و امریکایی کمک کند.