اسطوره و حماسه به عنوان گونهای از فرهنگ عامه، پیش از ظهور ادبیات پدید آمده و با ادبیات ملل ارتباط تنگاتنگی پیدا کرده است. با وجود تفاوتهای فراوان بین انسانها و فرهنگها، از نظراسطوره و حماسه شباهتهای مشترک فراوانی بین آنها وجود دارد. ادبیات جهان سرشار از عناصر حماسی اسطوره ـ ایی است. این مسأله در مورد ادبیات ایران و آلمان نیز در شا هنامه و سرود نیبلونگن [Nibelungenlied] به خوبی قابل مشاهده است. هردو اثر به لحاظ زبانی و فرهنگی زیر مجموعه زبانهای هندو ژرمنی قرار دارند و در آنها عناصر مشترک فراوانی به چشم میخورد. در این مقاله سعی میشود ابتداء به مفاهیم و پیشینه تاریخی هردو اثر پرداخته شود و سپس به طور مفصل به بررسی جهانبینی و تفاوت دیدگاه و ویژگیهای حماسی این دو اثر جاودان در ادبیات حماسی ایران و آلمان نیز پرداخته شود.
انقلاب مشروطیت و مجاهدت مجاهدان بزرگ به همراه ملت شجاع ایران پشت استعمار را خماند....اما دیری نپائید که انقلاب را به انحراف کشاندند، بزرگ مردان انقلاب را توسط شاه دست نشانده قاجار یا به دار آویختند یا به طریقی از میدان به در کردند. با این وجود ابرقدرتان آن زمان روس و انگلیس از قیام مردم و آتشی که زیر خاکستر بود و هر لحظه انتظار می رفت شعله ور شود بیم و هراس داشتند. وجود حکومتهای محلی و قیام گاه و بیگاه مردم در اطراف ایران چون لرستان کردستان گیلان راه چپاول را بر استعمارگران بسته بود. استعمارگران در طول تاریخ هماره سعی بر این داشته اند که بر این منطقه سیطره پیدا کرده دامنه نفوذ خود را بر دیگر نقاط ایران بگسترانند اما هربار با مقاومت دلاوران لرستان روبرو شده مجبور به عقب نشینی شده اند.در عصر ننگین سر سلسله پهلوی (رضاخان) بار دیگر این منطقه مورد تاخت و تاز قرار گرفت. سیصد هزار خانوار اعم از شهری و روستایی با دلاوری و رشادت کم نظیر در مقابل قوای مهاجم و دست نشانده بریتانیا ایستادند و دوازده سال مقاومت کردند. آنها با رشادت و بی باکی خود حماسه ها آفریدند.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
زماني كه كافكا به سال 1912 براي نگارش تمثيلي تحت عنوان «مسخ» دست به قلم ميشود، در واقع گلايه و شكوه خود را از زمانه و تاثيرات منفي زندگي صنعتي در قبال ارزشهاي انساني بيان ميكند. نگاه كافكا در مسخ، نگاهي به انگارهها و شخصيت خود او در يك جامه سوداگر صنعتي است. كافكا در صدد اثبات مضرات تحولات صنعتي و تاثيرات سوء آن در رفتارهاي انساني است. او رشد جوامع صنعتي را عاملي براي دوري و ناديده گرفتن ارزشهاي انساني مي داند. در نگرش كافكا انسان زوال يافته از روند شتابان صنعتيشدن به موجودي پوچ و زائد همچون حشره تبديل ميشود. كافكا در مسخ خود را در نقاب حشرهاي به نام گرگور زامزا پنهان ميكند و در اين قالب جامعه پيرامون خود را به زير ذره بين نقد ميبرد. نگارنده مقاله بر آن است تا با پرداختن به گزيدههايي از تمثيل مسخ، بر اثبات روند رو به زوال انسانيت و ناتواني انسان در برابر مدرنيته و از خود بيگانگي انسان حاضر صحه بگذارد.
افسانهها و حماسههای اسطورهای با بنمایه نبرد پدر و پسر، از مضامین مهیج اقوام آریایی و انعکاسی از پیکار مجاز و حقیقت هستند. وجود سلسله شباهات بیشمار بین حماسه رستم و سهراب و سروده ژرمنی هیلدبراند، حیرت و توجه بسیاری از محققین شرق و غرب را طی دو قرن اخیر معطوف خویش ساخته است. جستار حاضر، تلاشی است تا از گذر بررسی تطبیقی این دو حماسه، شناخت بیشتری در زمینه ریشهیابی کهن الگوها، چگونگی راهیابی و تثبیت آنها در بین ملل خویشاوند و یا احتمال الگوپذیری آنها از یکدیگر حاصل شود.