پژوهش حاضر که در حوزه جامعهشناسي زبان انجام شده، کوششي است براي ارزيابي يکي از تفاوتهاي رفتار زباني زنان و مردان در چارچوب نظريه تسلط. هدف از انجام اين پژوهش، ارزيابي شاخص تسلط مکالمهاي قطع گفتار بر پايه نظريه تسلط در جامعه فارسي زبان و بررسي عوامل سه گانه موثر بر قطع گفتار (اظهارنظرهاي مستقيم، انحراف از موضوع و قيدها و فعلهاي ترديدآميز) است. بر اساس اين، شاخص قطع گفتار و شاخصهاي سه گانه موثر بر قطع گفتار در محيطهاي مختلط و همجنس در نظر گرفته شد و سپس اين شاخصها در چهل مصاحبه دومرحلهاي (10 مرد و 10 زن دانشجو بين 18-24 سال) مورد ارزيابي قرار گرفت. زنان و مردان در محيطهاي مختلف، بر اساس کاربرد قطع گفتار، رفتار متفاوتي از خود نشان دادند و نمود زباني نگرش جنسيت مدار در جامعه امروز فارسي زبان ملموس بود. بر اساس اين پژوهش، نوع رابطه هر يک از شاخصهاي موثر بر قطع گفتار با قطع گفتار بررسي شد و چارچوب ارائه شده توسط نظريه تسلط در ميان فارسي زبانان، ناکارآمد تشخيص داده شد.
تحليل فمينيستي انتقادي گفتمان يکي از شاخههاي تحليل گفتمان است که وجه مميزه آن تمرکزش بر کشف و آشکارسازي روابط نابرابر قدرت جاري ميان زنان و مردان در مناسبات و نظمهاي اجتماعي است. مقاله حاضر پيشنهاد ميکند که نظريه سيمون دو بووار در کتاب جنس دوم در باب چگونگي شکلگيري هويت جنسيتي و سوژه مونث، زمينه نظري مناسبي براي تلفيق ميان فمينيسم و تحليل گفتمان فراهم ميسازد. جنس دوم به رغم تقدم زماني چشمگيري که بر مطالعات گفتماني دارد، از بسياري جهات سازگاري قابل توجهي با مفروضات فلسفي (معرفتشناختي، هستيشناختي) غالب رويکردهاي تحليل انتقادي گفتمان دارد. در اين پژوهش، جنس دوم از حيث ديد انتقادي، مفهومسازي از قدرت و ايدئولوژي، نسبت آن با برساختگرايي اجتماعي، نگاه انتقادي به دانش پذيرفته شده، ارزيابي تحول تاريخي و نقش نهادها و نظمهاي گفتماني در شکلگيري سوژه بررسي شده است.
ساختار و کارکرد اسطوره در آثار بهرام بيضايي گاه دگرگونيهايي مييابد. نمونه آن، تغيير کليشه «قهرمان» در برخي فيلمهاي او است. اسطوره قهرمان و سفر او، همواره مورد توجه اسطورهشناسان بوده است، بر اساس ديدگاه و الگوي جوزف کمبل، قهرمان مرد مراحل دهگانهاي را در سفر رو به کمال خود طي ميکند. اما، بيضايي با تنزل قهرمانان مرد و توجه به نقش آفريني قهرمانان زن، به تغيير کارکردهاي سنتي اين اسطوره متناسب با اوضاع زمانه دست زده است. رعنا در فيلم «غريبه و مه»، زن آسيابان در «مرگ يزدگرد»، تارا در «چريکه تارا»، خانم بزرگ و ماهرخ در «مسافران» و گلرخ در «سگ کشي»، ضمن سفر پيش رويشان، با دانايي، آزمون و نجات بخشي به قهرمان اسطورهاي بدل شدهاند. اين امر به پررنگشدن نقش اسطوره و جنسيت در سينماي او انجاميده است.
زبان مازندرانی (که به «تبری [تبری]» هم مشهور است)، از زبانهای ایرانی شمال غربی است که به لحاظ جغرافیایی جزو زبانهای کرانه دریای خزر بهشمار میرود. طبق آما سال 1993 م، 3265000 نفر در ایران به یکی از گویشهای این زبان سخن میگویند (اتنولوگ). قلمرو رواج مازندرانی را میتوان به چهار منطقه زیر تقسیم کرد: 1. شهرهای رامسر، تنکابن، کلاردشت، چالوس و نوشهر؛ 2. آمل، نور و محمود آباد؛ 3. بابل، قائمشهر، سوادکوه و ساری؛ 4. نکا، بهشهر و بندرگز. آنچه در متون زبانشناسی ایرانی تحت نام گویش مازندرانی از آن یاد میشود کل استان مازندران را شامل نمیشود، بلکه عمدتا حوزه جغرافیایی بین گرگان و چالوس را در بر میگیرد. فرهنگ واژگان تبری کاری است در 5 جلد به همراه لوح فشرده.
موضوع این مقاله، بررسی ساختواژه و نظامکارایی دو کلمه شاید و باید به عنوان اصلیترین افعال وجهی در زبان فارسی، و مطالعه سیر تحول کارکرد آنها از فعل اصلی به فعل وجهی است. به منظور تبیین فرایندهای ساختواژی رخ داده در این دو فعل، بحث با اشارهای گذرا به دو فرایند دستوریشدگی و واژگانیشدگی آغاز میشود و ویژگیها و انگیزههای رخداد این دو فرایند مهم مورد بررسی قرار میگیرد. سپس نگاهی به پیشینه مطالعات انجام شده در این حوزه خواهیم داشت که پیشدرآمدی بر بحث اصلی ما درباره این دو فعل خواهد بود. مطاعه جداگانه دو فعل شاید و باید و بررسی ساختواژه آنها از لحاظ همزمانی و درزمانی، با استفاده از متون زبان و ادب فارسی، بخشهای بعدی این پژوهش را تشکیل میدهد.