اين جستار، به بررسي، توصيف و تحليل ماهيت و کيفيت افعال در رمان جاي خالي سلوچ و خاستگاههاي زباني آنها پرداخته است. از آن جا که در سبک نوشتار داستاني محمود دولت آبادي، يکي از دغدغههايش به کارگيري زباني غني و سالم است، در جستجوي چنين زباني، او از سرچشمههاي زبان فارسي (معيار، محاوره، ادبي و کهن) و گويش (سبزواري و غير آن) بهره بسيار برده است. اين رويکرد به عنوان نمونه در يکي از معروفترين رمانهاي وي، جاي خالي سلوچ، به ويژه در پيدايش افعالي متنوع و متفاوت، آشکار ميشود. اين تنوع و تفاوت از اين نظر برجستگي مييابد که در جنبههاي معنايي و واژگاني و ساختار (صرفي و نحوي) افعال توجه خواننده را به خود جلب ميکنند؛ چنان که براي خواننده مساله منشا اين افعال پيش ميآيد. در اين که پارهاي از اين افعال منشا گويشي (سبزواري) و فارسي (معيار و ... ) دارند، شکي نيست؛ اما بخش عظيمي را بايد از مشترکات گونههاي زبان و گويش دانست.
گرچه گویش سبزواری یکی از لهجههای فارسی دری است و سالیان دراز شلاق زبانهای ناهماهنگی چون زبان ترکی، مغولی، عربی و ... را بر شانه خود تحمل کرده و امروزه در قسمت نسبتا وسیعی از خاک ایران تکلم میشود، هرگز نمیتوان آن را از لهجههای دیگر زبان فارسی برتر دانست. وقتی از گویش سبزواری سخن گفته میشود و اختصاصات دستوری یا واژههای آن بررسی میشود، نباید این تصور پیش آید که با یک گویش صددرصد ثابت سروکار داریم و بین افراد مختلفی که با آن گویش تکلم میکنند، وحدت کلمه و لفظ برقرار است. در این کتاب لغات و اصطلاحات گویش سبزواری با شواهدی از اشعار محلی این شهرستان گردآوری شده است.
فی هذا الکتاب ثمانی قضایا تمثل فروع اللغة المختلفة؛ من نحو و صرف و أصوات و دلالة. و فی تناول المؤلف لهذه القضایا حاولت الربط بین ما قاله القدماء و ما قاله اللغوین المحدثون، بغیة تأکید أن ما یسمی بالنحو التقلیدی بنی فی معظمه علی اساس عقلی.
کتاب نفایس الفنون فی عرائس العیون تألیف شمسالدین محمد بن محمود آملی ازدانشمندان شیعه قرن هشتم هجری است که این کتاب را در حدود سال 742 هـ.ق در شیراز به اتمام رسانده است. نفایس الفنون یکی از معتبرترین و گستردهترین دائرةالمعارفهایی است که به زبان پارسی تألیف شده است.
یکی از مهمترین مسائل عرفانی که در مکتب سنایی و مولوی و ابن عربی مطرح است، مسئله انسان و مقام او در جهان هستی و انسان کامل و انسانالعین است. عرفا انسان کامل را «انسانالعین» حق میدانند که خداوند از ناحیه او به خلق نظر میکند و رحمت خویش را به آنان ارزانی میدارد. این نظریه در مکتب ابنعربی و پیروان او، جایگاه ویژهای دارد و ابنعربی در فصّ آدمی، نخستین بخش از کتاب فصوصالحکم به شرح و بسط این نکته پرداخته است. مولوی هم در مثنوی، این مبحث را از دیدگاه عرفان عملی مطرح میکند و میگوید، انسان دیده نور قدیم است و همه انسانها بهرهای از این فیض دارند و علت اینکه ما دچار خطا و گمراهی میشویم این است که با ارتکاب گناه، گویی پردهای بر این چشم میافتد که او را از درک نور حقیقت ناتوان میسازد و باید با توجه و خودداری از گناه این پرده را از پیش چشم خویش برداریم. مولوی پیرو ابنعربی نیست و مکتب عرفانی او با نحله ابنعربی متفاوت است. برخی وجود مباحثی از این دست را در مثنوی، دلیل پیروی مولانا از ابنعربی میدانند. ولی در دیوان سنایی، که یک قرن پیش از ابنعربی، آن هم در خراسان میزیسته است، قصیدهای با همین مضمون وجود دارد؛ با توجه به تأثیری که سنایی بر شاعران عارف فارسیزبان پس از خود گذاشته است، باید گفت که مولوی را در زمینه نظریه انسانالعین، باید بیشتر از سنایی متأثر بدانیم تا ابنعربی.