نمادپردازی نزد تی. اس. الیوت کارکرد ویژهای دارد. الیوت زبان شعر را زبان ویژهای میداند که از تناقض، طنز، ابهام، اسطوره و نماد بهشیوهای بهره میجوید که تصویری عینی و محسوس بهدست دهد. این شیوه، همان کاربرد نماد در قالب نظریه بههمپیوستگی عینی است که نخستینبار، او آن را مطرح کرد. این نظریه ابعاد گوناگون دارد. جنبه نخست آن به شخصیتزدایی شاعر مربوط است که اساس و پایه مکتب نقد نو را تشکیل میدهد. دیگر، پیوند نزدیک آن با نماد است که آن را به مرزهای مکتب سمبولیسم نزدیک میسازد؛ و سوم، کاربرد سنّت در شعر است که بر جنبه نوکلاسیکی این نظریه نظارت دارد. ادونیس شاعر و منتقدی است که غیرمستقیم از نظریه او تأثیر پذیرفته است. این جُستار، نخست نظریه بههمپیوستگی عینی الیوت را تبیین میکند؛ آنگاه اصول و پایههای نظریه را نزد ادونیس بررسی کرده؛ به نمودهای عینی و واقعی آن میپردازد؛ در پایان آن دو را منتقدانی عینگرا و از پیشگامان مکتب نقد نو، معرفی کند.
رولان بارت این کتاب را در سال 1966 در بحبوحه مباحثههای قلمی دو جناح نقد نو و نقد قدیمی در فرانسه در پاسخ به محافل کهنهاندیش ادبی و دانشگاهی نوشت و در آن از نقد نو که آن را نقد تأویلی مینامد، در مقابه نقد کهنه و به قول او «نقد فرهنگستانی» دفاع کرد. این کتاب در مجموعه آثار بارت جایگاهی ویژه دارد و در آن او از ساختگرایی به پساساختگرایی و هرمنوتیک نزدیک میشود. از آزادی نقد در بازنگری آثار کلاسیک با برداشتی نو هواداری میکند و اثر را دارای معناهایی چندگانه میداند که سبب میشود ناقدان بتوانند در زمانهای گوناگون از زاویههای مختلف درباره آن سخن بگویند.
در نوشتار انگلیسی ما به ندرت از سنت سخن میگوییم، هر چند گاه از فقدانش ابراز حسرت میکنیم. معمولاً به یک سنت خاص اشاره نمیکنیم بلکه میگوییم شعر فلانی سنتی است، یا حتی زیادی سنتی. این صفت بیشتر در مقام عیبجویی به کار میرود. در غیر این صورت اشارتیست تلویحی که در اثر مورد نظر نوعی بازسازی خوشایند باستانشناختی انجام گرفته است. در واقع این کلمه طنین خوشی ندارد. مگر با اشارتی آرامبخش به دانش باستانشناسی.
از گذشته بسيار دور، تحقيق و نگارش درباره اعجاز قرآن توجه دانشمندان بسياري را به خود جلب کرده است. مفسران و فقها و متكلمان و محدثان هر يك بر پايه ديدگاههاي خاص خود سالهايي از عمر خويش را صرف تحقيق و تدبر در اعجاز قرآن كردهاند و نتيجه پژوهشهاي خويش را به صورت كتابهاي مستقل و غير مستقل در اختيار امت اسلام قرار دادهاند. اما راهي كه در اين نوشتار در راستاي اعجاز قرآن در پيش گرفته شده، بررسي ساختار زباني آن است. با رشد و گسترش مباحث زبانشناسي در حوزههاي تئوري و کاربردي، دانشمندان جهان عرب نيز به ارزشهاي اين دانش پي برده و قوانين و شيوههاي آن را به دقت مورد بررسي قرار دادند. اما بيشتر اين تلاشها پيرامون متون شعري و نثري انجام ميشد و قرآن کريم به عنوان يک زبان از اين مطالعات زباني بويژه در زمينه زبانشناسي نوين بيبهره بود. در اين جستار تلاش ميشود تا از ديد زبانشناسي و تنها به عنوان يک متن زباني به قرآن کريم پرداخته شود. در تحليل يا تفسير زبانشناسي نميتوان قرآن را از يک جنبه زباني فهميد بلکه بايستي همه جنبههاي زباني را لحاظ کرد؛ و اين همان شيوه تحليل شمولي همه جانبه است. اما اين پرسش به ذهن ميرسد که آيا واقعا ميتوان از راه تحليل زباني به ارزش و مفاهيم بلند قرآني دست يافت؟ به ديگر سخن آيا ميتوان قرآن را به شيوه تحليل زبانشناسانه مورد بررسي قرار داد؟
ادبیات مقابلهای در مفهوم فراگیرش در بر گیرنده پیوند ادبیات با دیگر هنرهای زیباست. دیدگاههای نظریهپردازانی چون ارسطو و هوراس درباره گونههای هنر مبنای پژوهشهای مقابلهای و بررسی پیوند و همانندی میان هنرها شده است، و به ورود اصطلاحات تصویرپردازی و کندهکاری و مجسمهسازی در حوزه شعر انجامیده است. در این جستار به کاربرد هنر مجسمهسازی و کندهکاری در شعر پرداخته میشود، و مفاهیم بدیع برآمده از این پیوند به خواننده ارائه خواهد شد. بر این پایه به واکاوی دو قصیده أبو ریشه و کیتس با عنوانهای «معبد کاجورائو» و «گلدان یونانی» پرداخته، و مصادیق تأثیر و الهام را بررسی میکنیم.