مقاله حاضر با مطرحکردن اين پرسش نوشته شده است: «ترجمه ترکيبات استعاري فرهنگ ـ بنياد به چه روش يا روشهايي امکانپذير است؟». در پاسخگويي به اين سوال، نتايج بررسي تطبيقي ترجمه رينولد نيکلسون از دفتر اول مثنوي معنوي مولانا به عنوان داده در نظر گرفته شده است. چارچوب کار، الگوي ترجمه هاروي (2000) است. نگارنده با توجه به نياز پژوهش، به معرفي نشانه استعاري و دلالت استعاري پرداخته است. در اين بخش شش نوع دلالت از هم بازشناخته شدهاند. الگوي ششگانه ـ که يکي از دستاوردهاي اين پژوهش است ـ ميتواند بين هر دو زبان «الف» و «ب» که زبان مبدأ و مقصد در فرايند ترجمهاند، مورد استفاده قرار گيرد. در ادامه تحقيق، چگونگي به کارگيري اين دلالت در ترجمه استعارههاي فرهنگ ـ بنياد و سپس معرفي الگويي براي ترجمه اين موارد آمده است. به عبارت ديگر، براي هر يک از روابط دلالي مطرح شده شيوههايي در ترجمه پيشنهاد شده است. اين پيشنهادها بر اساس ماهيت دلالت استعاري شکل گرفتهاند. به اين ترتيب، مترجم در رويارويي با ترکيب استعاري الگويي در دست دارد که او را در ترجمه انواع استعارهها قدم به قدم راهنمايي ميکند.
در این نوشتار مبنا بر شناخت قسمتی از زندگی فرهنگی ایل تاریخمدار بختیاری قرار دارد و سعی شده تا ریشههای پیدایش نوع نماد یعنی خاستگاه آنها و همینطور بررسی تطبیقی آنها با مذهب، باورها و انگارههایی که در زندگی ایل بختیاری جاری بوده و سرچشمه بسیاری از امور نظری و عملی بوده است مورد کنکاش قرار گیرد. همه نمادها شاید کاربرد امروزی نداشته باشند و یا در همه مناطق بختیاری نشین قابل مشاهده نباشند، اما اگر زندگی بختیاریها را در گذشتههای دور و مکان های اصیل عشایری بررسی کنیم کاربرد نمادها را بهتر و بیشتر به روستائیان و یا شهرنشینان بختیاری میتوانیم بیابیم. کتاب حاضر تالیف حسین مددی در سال 1386 توسط انتشارات مهزیار منتشر شده است.
آنچه برای خوانندگان ایلیاد شگفتانگیز است، اندیشههایی است که سراینده آن در این اثر حماسی ارائه داده است؛ اثری که به قول افلاطون «کتاب مقدس همه یونانیان است». اما این «کتاب مقدس» آیینی با خود آورد که باید آن آیین هومری نامید. آیینی که یکی از ارکان فرهنگ و تمدن غرب است که البته شرق نیز آن بیتأثیر نماند. در این کتاب که جابجا مفاهیم برآمده از ایلیاد، یعنی عقاید و افکار هومر مورد بررسی تاریخی با فرهنگ غرب و شرق قرار گرفته، میزان این تأثیر معلوم میشود.
استعاره يکي از مهمترين موضوعات زبانشناسي شناختي است. هدف اين مقاله بررسي وجود و کيفيت استعاره مفهومي «گذر زمان به مثابه حرکت در مکان» در قصههاي کودک در گروههاي سني «الف»، «ب» و «ج»، در چارچوب معناشناسي شناختي بر اساس نظريه معاصر استعاره ليکاف است. روش پژوهش به صورت توصيفي ـ تحليلي، و جمعآوري دادهها اغلب به روش کتابخانهاي است. در اين مقاله، نتايج مطالعه شصت کتاب کودک بررسي شده است. يافتههاي مقاله به اين شرح است: 1. به نظر ميرسد کودک فارسي زبان در گروههاي سني مورد بررسي مفهوم زمان را به واسطه حرکت در مکان درک ميکند و اين نه تنها از طريق حرکت خطي در راستاي افقي و عمودي امکانپذير است، بلکه از لحاظ کيفي، جهت حرکت ميتواند متفاوت باشد. به اين معنا که حرکت ميتواند به صورت حجمي، فضا يا ظرفي را پر کند، سطحي را بپوشاند يا به شکل تغيير حالت و وضعيت خود را نشان دهد. 2. کودک فارسي زبان در گروههاي سني مورد بررسي نه تنها مفهوم زمان را به واسطه حرکت در مکان درک ميکند، بلکه عملکرد الگوي نگاشت «زمان چيز است»، «آن چيز در حرکت است» در استعاره زمان، با فرافکني هستيشناسانه به ماه و خورشيد و اشيا پيرامون کودک وابسته است و بر درک مفهوم زمان تاثير مستقيم دارد. 3. نظريه معاصر استعاره ليکاف ابزار نظري مناسبي براي بررسي ساختار مفهومي داستانهاي کودک به زبان فارسي است، البته، اين نظريه جهان شمول و فرهنگ بنياد است.
در این مقاله، از منظری نشانهشناختی و بر مبنای مکتب پساساختگرایی به ترجمه شعر نگریستهایم. توجه به بازی و سیلان نشانهها در فضای باز گفتمانِ شعر، روابط بینانشانهای و بینامتنی و وجود رمزگانهای فرهنگی درون متن شعر، رابطه ترجمه و سپهرنشانهای از مباحث مورد توجه ما در این مقاله است. ترجمه شعر همواره عرصهای بحثبرانگیز و قابل تأمل بوده و یکی از مسائلی که این کار را دشوار میکند، بازی نشانهها و حضور رمزگان فرهنگی است. بهیقین، ترجمههای تحتاللفظی توان انتقال کیفیت شعری را ندارند و در بسیاری از ترجمهها، روابط درونمتنی و بینانشانهای و حتی ماهیت نشانهها تغییر میکند. هدف ما از نگارش این مقاله آن است که نشان دهیم هنگام ترجمه شعر، برخی نشانهها حفظ میشوند، برخی به نشانههای متناسب با رمزگان فرهنگی زبان مقصد تغییر میکنند و بعضی هم محو میگردند. بدین منظور، ترجمههای کریم امامی و احمد محیط را از شعرهای شاعرانی چون سپهری، فروغ فرخزاد، شاملو و نیما یوشیج بررسی کردهایم تا نشان دهیم که بازی نشانهها ترجمه شعر را دشوار میکند. ازسویی دیگر، در روند ترجمه، مترجم پیوسته در فضایی بینافرهنگی میان فرهنگ زبان مبدأ و مقصد قرار دارد. در این فضا، رمزگانهای مشترکی وجود دارند که فضای نشانهای گستردهای را میسازند. این فضای بافتمند فرهنگی و تاریخی، همان سپهرنشانهای است. در فرایند ترجمه، از یک سپهرنشانهای به سپهرنشانهای دیگر میرویم.