چه چیز یا چیزهایی باعث میشوند که کسی شعری بسازد، بگوید یا بسراید؟ یا فرایند کارکرد و شکلگیری آگاهی در تعامل با خودآگاهی و ناخودآگاهی شاعرانه کدام است؟ در این روال شکاکیت کی بروز میکند؟ احتمالا ضرح این سوالات آن هم در ابتدای نوشتهای از این دست میتواند برای مخاطب نگرانکننده باشد. چرا؟ برای این که بعید میدانم حتا با کمک گرفتن از پیشرفتهترین نظریات علم روان کاوی، روانشناسی و هنر نقد هم بتوان پاسخی کامل و جامع و منطبق بر توافق جمعی برای آنها پیدا کرد.
هوشنگ گلشیری از جمله داستاننویسان ایرانی بود که همواره کارش و نوع نگاهش به ادبیات و از آن فراتر به فرهنگ و سیاست را توضیح میداد. از گلشیری نقد و نظرهای بسیاری باقی مانده است که بخشی مهم از نقدنویسی معاصر فارسی به شمار میروند. گلشیری در برخی آثارش از جمله در کتاب «در ستایش شعر سکوت» نشان داده که تا چه حد در زمینه نقد شعر چیرهدست و صاحبنظر است. او همچین در طول سالهای مختلف در زمینه داستاننویسی نیز نقد و مقالاتی متعدد نوشته بود. اما همه نقدهای گلشیری به داستان و شعر مربوط نیست. او در زمینه سینما، اسطورهشناسی، ادبیات کلاسیک، سیاست و... هم مقالههای زیادی نوشته و در هریک دغدغهها و علایق و جهانبینیاش را توضیح داده است. بخشی از مهمترین نقد و نظرهای هوشنگ گلشیری در کتاب دو جلدی «باغ در باغ» در اختیار ماست. مقالات کتاب «باغ در باغ» نشان میدهد که یکی از مهمترین چهرههای فرهنگ ما در دوره معاصر جهان را از چه دریچه و منظری میدیده است. مقالات گلشیری در این کتاب میتواند پایه و اساسی برای شکلگیری درکی عمیقتر از فرهنگ و ادبیات به وجود بیاورد. مقالات، نقدها و مصاحبههایی که در کتاب «باغ در باغ» گرد آمدهاند به سالهای مختلفی مربوطاند و از این نظر میتوانیم سیر تکوین نگاه گلشیری را هم ببینیم. در این روند میبینیم که نگاه و آرای گلشیری هیچوقت بیرون از زمینه و زمانهای که در آن حضور داشته نبوده است و او همواره نسبت به اجتماع و آنچه در جهان اطرافش میگذشته حساسیت داشته است. نقدها و مقالههای کتاب «باغ در باغ» موضوعاتی بسیار متنوع دارند و این نشان دهنده ذهنیت چندبعدی گلشیری است. او در نقد و نظرهایش به موضوعات گوناگونی چون سنت ادبی و شعر کلاسیک، نگاه به طبیعت، مسئله جبر و اختیار، ارتباط سیاست و ادبیات، اهمیت درک دیگری، فرمها و تکنیکهای نویسندگی و موارد متعدد دیگر توجه کرده است. گلشیری در مصاحبهای که به اواخر دهه چهل برمیگردد میگوید هدفش از داستاننویسی شناخت انسان است. این مصاحبه که در کتاب «باغ در باغ» منتشر شده، نشان میدهد که او تا چه حد برای داستاننویسی اهمیت و ضرورت قایل بوده است. گلشیری داستاننویسی بود که به داستاننویسی مدرن و شیوههای روایتی چون جریان سیال ذهن توجه داشت اما در عینحال در کتاب «باغ در باغ» میبینیم که او به هیچوجه اهمیت رئالیسم را انکار نکرده است. او اعتقاد داشت که: «رئالیسم یعنی تلقی پس از کپرنیک و گالیله و کپلر از جهان، رد تلقی افلاطونی و ارسطویی، یعنی فروتن شدن، پذیرفتن که به جای شناخت آن مثال ازلی ابدی، همین نمونه جزیی را بشناسیم. به جای آن کلی از کل به جزء رفتن، به همین نمونه زمینی در زمان و مکان بنگریم.» خواندن کتاب «باغ در باغ» به خصوص برای داستاننویسان و کسانی که به نقد ادبی علاقهدارند حایز اهمیت است. با خواندن این کتاب وجوه مختلف زیباییشناسی یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ایرانی را درمییابیم. کتاب دو جلدی «باغ در باغ» اثر هوشنگ گلشیری در نشر نیلوفر منتشر شده است.
کتاب مجموعهای است از مقالات "هوشنگ گلشیری" که در دو جلد به طبع رسیده است. جلد نخست به "نقد شعر"، "نقد داستان" و "چند یادداشت" اختصاص یافته و در جلد دوم علاوه بر ادامه چند "یادداشت" این مطالب به چشم میخورد :یاد یاران (یادی از بهرام صادقی، نقل نقال :در باب اخوان ثالث و شعر او، دو راهه من و من دیگر :در احوال و آثار زندهیاد احمد میرعلایی) ;در باب ادب کهن ;سینمای معاصر ;گفتگوها .
اسطورهها طبیعت زندگی هستند و طبیعت زندگی هرگز تن به اسطورهشده نمیدهد بلکه تغییر و متحول شدن را میپسندد و البته همیشه نزدیک بودن را آیا شاملو میخواست مبدل به اسطوره ادبیات فارسی شود؟چه سوال و همبرانگیز و شاید مشکلی! چه کسی نمیخواهد مبدل به اسطوره شود، از آن دست که الاهگان و خدایان و قهرمانان افسانهها؟ آن کس شاعر است. شاعر نمیخواهد اسطوره باشد یا از او اسطوره بسازند. زیرا آن چه که او را به نوشتن وا میدارد، آن چه که شعرهای شاعر از دل آن میجوشد یعنی زبان چیزی فراتر از اسطوره است و شاعر این را میداند که چنین فرازی را نباید به اسطوره باخت. شاملو در ابتدای گفتگویی که با ناصر حریری دارد وقتی حریری از او در مورد تعریف شعر میپرسد جواب میدهد چه طور میتوان تعریفی از شعر عنوان کرد که اثیر اخسیکتی، خیام و سوزنی سمرقندی و صائب تبریزی و محمدعلی افراشته و عارف قزوینی و فریدون توللی و مهدی حمیدی و اخوان و نیما را یک جا شاعر معرفی کند.
بارها و بارها در مخالف و یا تاکید برکارکرد و حضور فعال متافیزیک به عنوان جوهره اصلی خلاقیت در هنگام پدید آمدن یک اثر ادبی و خصوصا شعر، در نقدها و نوشتهها و سخنرانیهای متعدد چیزهایی خوانده و شنیدهایم اما شاید به واقع آن چه که ما با عنوان متافیزیک رد یا تایید کردهایم ارتباط اندکی با چیزی داشته باشد که با این عنوان در ادبیاتی فارغ از ارزشگذاریهای اخلاقی ـ خوب و بد گزین ـ رخ میدهد. البته در این نوشته با توجه به بستری که قرار است پیگیری شود قصد ندارم به دلایل متعدد واقع شدن اشتباهی بپردازم بلکه با در نظر گرفتن نتایج حاصل از مرتفعشدن این سوءتفاهم و دقیقتر گردیدن در آن، قصد دارم وارد جهان شعر هرمز علیپور در مجموعه نرگس فردا شوم.