بيش از نيم قرن است راجع به ژيد، يكي از بزرگترين «استادان تفكر» قرن بيستم، و آثار او ميگويند و مينويسند. شايد نتوان درباره اين سبكشناس برنده جايزه نوبل مطلبي تازه گفت؛ ولي در اين مقاله ميكوشيم با بهرهگيري از روش توصيفي ـ تحليلي و برداشتهاي ساختارگرا در تحليل ادبي، بازتاب تجربيات شخصي ژيد را در آثارش به تصوير كشيم و با ارايه تعاريفي دقيق از واژگان ضد اخلاق و اخلاق ستيز، بار منفي ضد اخلاق بودن را از او دور كنيم. ژيد كه پس از سفر به آفريقاي شمالي براي درمان بيماري سل و آشنايي با اسكار وايلد، در كتاب مائدههاي زميني به ناتانائل شور را ميآموزد و ترغيبش ميكند تا «همواره آماده باشد تا با شوري بيوقفه پرحرارتتر از پيش، هيجانات و شاديهاي جديد را پذيرا باشد»، در كتاب در تنگ نيز اين دو درونمايه را، كه پايه و اساسشان در مذهب مسيحيت است و ژيد نيز بنا بر تربيت سرسخت مذهبياش با آنها آشنايي كامل دارد، دوباره مطرح ميكند. نويسندهاي كه هم زندگي و هم آثارش پيوسته رويارويي تاريكي و روشنايي را نشان ميدهند، در برابر چهره فرشته وار مادلن (همسرش) خود را جهنم قلمداد ميكند و بين آزادي و اجبارهاي اخلاقي كه همانا منشا تضاد موجود در تفكر اوست، در نوسان است. او در كتاب اگر دانه نميرد با نقل خاطرات دوران كودكي و نوجوانياش صادقانه به درونيترين تمايلاتش اعتراف ميكند و نظريه عمل بيدليل خود را كه چالشي است در برابر خداوند و نظم جهان در كتاب سردابهاي واتيكان ارايه ميدهد.
براي بررسي كاركرد يک مجموعه نميتوان به شناخت پارهاي از عناصر ساختاري آن بسنده كرد. به همين دليل است كه شناخت پارههاي پيكر تئاتر نو، يا عناصر ساختاري آن، نيز به تنهايي براي بررسي كاركرد كل مجموعه تئاتري ميدان نميدهند، از اينرو آن را بايد بر نظامي استوار كرد كه ويژگيهاي تئاتر نو مبتني بر آن انتظام يابد. از اينجاست كه پارهها را تنها با ساختار پيكرهها ميتوان دريافت. در اين مقاله با تحليل ساختارگرايانه درباره تئاتر نو ميكوشيم تا به نتايجي برسيم كه شايد بهتر باشد براي نيل به آن، نخست و با ياري گرفتن از تئاتر يونسكو، برخي از عناصر ساختاري تئاتر نو، يا تئاتر ريشخند را يک به يک بررسي كرده، سپس تفاوت پيكره اين تئاتر را با تئاتر سنتي مورد توجه قرار داده و تفاوتي را كه همزمان نشاندهنده جوهره تئاتر نو است، روشن ميگردانيم. از مهمترين اين تفاوتها همان زبان صحنهاي است كه از آن جمله ميتوان به حركات، نورپردازيها، اصوات و ... اشاره كرد كه اهميتي ويژه مييابند تا از اين طريق بر جنبه نمايشي اثر بيافزايند.
شعر کوتاه «نشانی» در زمره معروفترین سرودههای سهراب سپهری است و از بسیاری جهات میتوان آن را در زمره شعرهای شاخص و خصیصهنمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر نخستین بار در سال 1346 در مجموعهای با عنوان حجم سبز منتشر گردید. بسیاری از منتقدان ادبی و محققان شعر معاصر «نشانی» را در زمره اشعار مهم سپهری دانستهاند و بعضاً قرائتهای نقادانهای از آن به دست دادهاند.
لاک گفته بود که هویت فردی عبارت است از هویت ضمیر خودآگاهی که از طریق استمرار در زمان جریان دارد؛ به عبارت دیگر، فرد به واسطه خاطرههایی که از افکار و اعمال گذشتهاش دارد، با هویت مستمر خود ارتباط مییابد. هیوم نیز جایگاه منشأ هویت فردی را در مجموعه خاطرههای فرد میدانست: « چنانچه خاطره ای نداشتیم، هرگز هیچ گونه تصوری از علیت نمیداشتیم و نتیجتاً تصوری هم از آن زنجیره علت و معلولی که نفس یا ذات ما را تشکیل میدهد، نمیداشتیم». این دیدگاه از خصوصیات رمان است؛ کندوکاو در شخصیت آدمی، آن گونه که در نفوذ متقابل خودآگاهی گذشته و حال آن نشان داده میشود؛ موضوعی که بسیاری رماننویسان از استرن گرفته تا پروست، به آن پرداختهاند.