داستان از لحاظ جامعهشناختی و کشف زمانه روایت، زمانی اتفاق میاقتد که اعلام «بیشک خلاف قانون است» و از طرف قوانین قضایی ـ جزایی جامعه آمریکا در متن منسوخ اعلام شده است. با این حال جمعی متشکل از ده نفر که دوستان همپیمان یکدیگر هستند، تصمیم میگیرند یکی از اعضای به نام کلبی را «چون دیگر شورش را در آورده بود» دار بزنند. لازم به ذکر است به سطر«مدتها بود که بعضی از ما دوستمان کلبی را تهدید کرده بودند» در ورودی داستان، بیانگر این مطلب است که در این گروه و یا حزب که در داستان هیچ خطمشی و یا مولفهای از آن ترسیم نمیشود ـ مگر همین که اگر یکی از اعضاء در اهداف گروه تخطی نماید و شورش را در بیاورد. محکوم به مرگ خواهد شد.
هرمان هسه (1877-1962) رماننویس، شاعر و نقاش آلمانی-سوییسی که بخاطر قدرت استعداد نویسندگی، شکوفایی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشههای انسانمداری و سبک عالی نگارش در سال 1946 میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نائل شد. او بیش از هر نویسندهای توانسته است از رنجهای درونی و کشمکشهای روحی، انزوا و زندگی باطنی بشر سخن گوید. و این همه از علاقه او به فلسفه اصالت وجود، موضوعات روحانی و عرفانی، بودا و فلسفه هندو، که در آثار او مشهود میباشد، ناشی میشود. هسه در آثار خود نمایاندن و معرفی اضداد را با انتخاب دو سرشت کاملاً مختلف که هر دم به یکدیگر نزدیک میشوند به عهده میگیرد که سرانجام با یکدیگر همگام و هماهنگ میشوند و از دو طریق مختلف به یکجا میرسند. او برخلاف بسیاری از نویسندگان که به بشر جدا از عالم طبیعت اعتقاد دارند و به هر تغییر شکل طبیعت برحسب فنون علمی مینگرند، راه شناخت تدریجی بشر را در ارتباط با عالم خلقت میداند. سفر به شرق بنا بر گفتهٔ خود هسه سفری است روحانی نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامهٔ نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان میدهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشهٔ کلیت و جامعیت میدهد. این سفر سفری است در ورای زمان و مکان، اما از نظر ساختمان و ترکیب موضوع بر مبنای سفر جغرافیایی قرار دارد و شهرها و مکانهایی که در آنها نام برده میشود، جاهایی است که نویسنده خود در زندگی از آنها عبور کرده است.
رمانی ازآناتول فرانس ، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۸۹۳. راوی داستان، ژاک منتریه ، که در دکان پدرش با نام «بریانپزی ملکۀ سبا» مشغول به کار است و بهسبب وظیفهای که در دکان دارد به او «ژاک سیخچرخان» میگویند، در میان مشتریان آشنایانی از همه قسم مییابد. پدرش از کشیشی به نام ژروم کوانیار، که عقایدی بهویژه الحادی دارد و بدین سبب نتوانسته است در جامعۀ کشیشان جایگاهی بیابد، میخواهد که در ازای غذا و مسکن به سیخچرخان زبانهای لاتینی و یونانی بیاموزد. در این میان، داستاراک، نجیبزادۀ ثروتمندی که بهسبب کثرت مطالعه در زمینۀ جادوگری و کیمیاگری مشاعرش را از دست داده است، مخارج زندگی ژاک و معلمش را بهعهده میگیرد و از آنها میخواهد او را در پژوهشهایش درباب جادوگری یاری دهند. درپی آتشسوزیای در خانۀ داستاراک به هنگام انجام آزمایش، ژاک و کوانیار میگریزند. کوانیار به دست موزائید، دستیار پیشین داستارک، بدین گمان که کوانیار معشوقۀ او را از چنگش بهدر آورده است، به زخم خنجری از پای درمیآید. بریانپزی ملکۀ سبا را که بهسبب سبک هجایی و شکاکیّت ولتر منشانۀ آن شهره است.
در مواجه مخاطب احتمالی و کتاب مذکور، اولین پرسش که در ذهن مخاطب میدرخشد، واژه تیمبوکتو است. با توجه به ابداعی ـ ساختگیبودن این واژه، در هنگام ریشهیابی واژگانی ـ در حالات دیداری و یا شنیداری ـ که به صورت تداعیهای آنی، احتمالی و یا آزاد انجام میگیرد؛ ساختار چند شخصیتی و یا چند ملیتی تیمبوکتو، خاستگاهی آمریکایی، چینی و حتی آفریقایی و یا سرخپوستی را متبادر میسازد؛ همچنین در برآیندشان: تیمبرکتو چیست> کیست؟ و یا کجاست؟ بعبارت دیگر، از همین واژه تیمبوکتو که عنوان رمان را به خود اختصاص داده، فعالیت رمان در ذهن مخاطب: با ایجاد پرسشی چندگانه و ترغیب جهت ادراکش، مولفه تعلیق را اجرا نموده است.
حضور پیشفرضها و پیشدانستگیها پیش از مکتوب شدن یک متن در دستگاه کلان هستی، متشکل از شبکههای دال و مدلول متعددی است که ردیابی، شناسایی و ادراک نهایی یک سوژه را برای اذهان شناسنده دشوار میسازد. برخی روانشناسان مصدر «کاویدن» را پیشنهاد میکنند. خورخه لوئیس بورخس «جهل» بشریت را مطرح میکند تا بتواند عنصر شانس را تعریف نماید و ژاک دریدا، عنصر غیاب را در متافیزیک حضور پیش میکشد. از آنجا که هر یک از دالها، مدلولها و به طور اعم هر یک از نشانهها حتی کوچکترین و نادیدهانگارترین عناصر، دوای هستی (هستن) و در نتیجه قدرت هستند، در زمان مکتوب شدن یک متن قدرت خود را از طرق علمهای تداعی، القاء، سیالیت ذهن مولف و ... به من مولف اعمال میکنند ـ البته نباید چندصداییهای درون ذهنی را که در جایش تقابلی با یکدیگر مواجه میشوند ، بده انگاشت.