ادبیات پایداری گویای دردها و رنجهایی است که در برههای از تاریخ بر ملتی وارد آمده است. عمر ابوریشه، شاعرف ادیب و سیاستمداری است که معانی پایداری را در شعرش با زیباترین و بدیعترین تصویرها و واژگان، ترسیم کرده است. بررسی اشعار این شاعر برجسته در یک چارچوب تاریخی، مبیّن این حقیقت است که مهمترین جلوههای پایداری در شعرش از سال 1917، یعنی همزمان با اعلانیه «بآلفور»، استعمارستیزی بود. وی در این برهه از تاریخ، تلاش میکند تا با تکیه بر مذهب و ملیگرایی، احساسات مخاطبانش را بر ضد استعمار و صهیونیسم برانگیزد. پس از دو شکست سالهای 1948 و 1967، واکنشی مشابه نسبت به این دو رخداد در شعرش پدیدار گردید که در نتیجه آن، غم و اندوه و ناامیدی بر شعرش چیره گشت. وی گذشته درخشان أعراب را به یاد آورده و بر آن حسرت میخورد. رنج آوارگان را به تصویر میکشد و امّت و حاکمان را سرزنش میکند. با این حال، وی خود را از غم و اندوه و ناامیدی میرهاند و دگربار خود را باز مییابد و شهید و سرباز فدایی را که مهمترین روزنه امید او است، تمجید و ستایش میکند.
بسیاری از نویسندگان عرب، اهداف و فعالیتهای صهیونیسم را در فلسطین در آثار مذهبی مورد بحث قرار دادند و نظریات پارهای از آنان بسیار ارزشمند بود. از جمله تفسیر «نجیب عازوری» از تبدیل کشمکش تازه به وجود آمده به مبارزهای جدی بین نهضت صهیونیسم از یکسو و بیداری ملت عرب از سوی دیگر و همچنین پیشبینی او که این کشمکش تا پیروزی نهایی یکی از طرفین ادامه خواهد یافت. در این کتاب به مسئله فلسطین و شعر معاصر عرب در شش فصل پرداخته شده است.
موسيقي، يكي از اسباب و علل مقبوليت شعر نزد خواننده و شنونده است. اين پديده در شعر جهاني، كه در بيشتر زبانهاي دنيا شناخته شده، به چشم ميخورد. هر شعري، به عنوان يك پديده جهاني و در عين حال ملي و محلي، ميزان توفيق و ماندگاريش بستگي به ميزان بهرهمندي آن از موسيقي دارد. موسيقي شعر، داراي دامنه پهناوري است. وزن و منشا آن در ميان ملل مختلف ممكن است سرچشمههاي گوناگون داشته باشد، چنانكه در شعر عرب ميتوان آنرا به آهنگ پاي شتران كه در صحرا گام ميزنند نسبت داد اگر چه شاعران عرب غالبا استفاده از شكل تفعيله را اختيار نموده و در مواردي اندك ميان شكل سنتي و نوين آن تلفيق ايجاد نمودهاند ولي از تواناييهاي موسيقي سنتي نيز بهرهمند بودهاند. اين پديده، در شعر فلسطين هم قابل ملاحظه بوده و شاعران به خود اجازه دادهاند از آزادي ساختار موسيقي برخوردار باشند. خواننده قصايد سميح القاسم بعنوان يكي از شعراي فلسطيني، با اندكي ذوق و معلومات قادر به تشخيص موسيقي بيروني و دروني آنها خواهد بود.
برخی از ناقدان متعصب ادب عربی، نظرات مغرضانهای در خصوص سرایندگان متعهد شیعی ارائه نمودند. آنان تا توانستهاند بر شخصیت اعتقادی ـ ادبی این سرایندگان یورش بردند و این همه استواری و آزاد اندیشی آنان را ندیدند و شاید نخواستند که ببینند. در این مقاله برآنم تا در وهله اول، برخی از این نظرات مغرضانه را تبیین نموده و در مرحله بعد، پاسخی مناسب و مبرهن بدان ارائه دهم. د. نبیل خلیل ابوحلتم در((الفرق الاسلامیه فکرا و شعرا)) اصرار دارد سیدحمیری را ((کیسانی)) مذهب معرفی کند و نظرات ناقدان ادب عربی را پیرامون تغییر مذهب سید از کیسانیّه به امامیّه نادیده انگارد. د. شوقی ضیف، دیک الجن را با توجه به چندبیتی که در رثاء احمد بن علی هاشمی سروده، ازغلاة شیعه معرفی میکند. شوقی ضیف، همچنین در پیروی دعبل خزاعی از مذهب تشیع تردید نموده و قصیده همیشه جاویدان ((تائیه)) را در هالهای از ابهام نهاده، معتقد است دعبل این چکامه را باهدفت دست یافتن به اموال اهل ((قم )) سروده است. فؤاد افرام بستانی در ((الروائع)) چکامه بلند مذهبی ابوفراس حمدانی که به ((الشافیه)) مشهور است را منحول و محرف میداند و قصد دارد تمامی ابیات چکامه و ماهیت آن را زیر سؤال برده، آن را در هالهای از ابهام نهد.
فردوسی شاعر بلند آوازه ایران زمین است که با سرودن شاهنامه به عنوان یکی از گران سنگترین آثار حماسی، در آسمان شعر و ادب فارسی درخشید. در قرن هفتم هجری، نخستین ترجمه عربی از شاهنامه توسط فتح بن علی بنداری اصفهانی، به فرمان ملک معظم عیسی ایوبی انجام شد. این ترجمه منثور و مختصر که جنبه هنری و زیباشناختی شاهنامه را وانهاده بود، تا دوره معاصر در ادبیات عربی تاثیر چشمگیری نداشت؛ اما در دوره معاصر و به فضل تلاشهای بیوقفه برخی از ناقدان و نویسندگان جهان عرب، از جمله عبدالوهاب عزام که به زبان فارسی تسلط داشت و پژوهشهای گستردهای در زمینه شاهنامه به زبان عربی انجام داد، برخی شاعران و ادیبان معاصر عرب تحت تاثیر فردوسی قرار گرفته و او را الگو و اسوه شعری خود قرار دادند و از فردوسی به عنوان شاعری بزرگ و الگویی بیهمتا یاد کردند؛ اما داستانهای شاهنامه در آثار شاعران عرب چندان بازتابی نداشت، که گرایش به ادبیات غرب، ترجمه منثور و از بین رفتن ویژگیهای ادبی آن در ترجمه و فراهم نبودن زمینه حماسه در ادبیات عربی از دلایل آن است.