اساطیر همواره از کارمایههای نیرومند و زایا برخوردارند و میتوان بر آن بود که خاستگاه بسیاری از پندارها و نگارههای شاعرانه و بنمایههای ادبی به این سرچشمههای آغازین باز میگردد. به سخن دیگر شاعران و هنرمندان میراثداران اندیشههای کهن هستند. این جستار بر آن است تا این پیوند را در میان جادو که از نشانهها و ویژگیهای اساطیر است با زلف و چشم که از نمادگونههای ادبی در روزگاران پسین است بررسی کند و دگرگونیهایی را که میتواند در این میانه پدید آید بازنماید و نشان دهد که چگونه یک نماد بر پایه آن کارمایه، در درازنای روزگار تحول مییابد و پایدار میماند.
کتاب اساطیر یونان اثری است از ف. ژیران به ترجمه دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور و چاپ انتشارات مکتوب. کتاب حاضر به معرفی اسطوره های یونانی که موجوداتی فرازمینی با ویژگی های شگفت آور بودند می پردازد و تحلیلی از تاثیراتی که این اسطوره ها بر فرهنگ بشری و ادب و هنر یونان و جهان برجای گذاشته اند ارائه می دهد. “اساطیر یونان” مطالبی درباره چگونگی پیدایش ایزدان و اطلاعاتی پیرامون ایزدان زمین، ایزدان قهرمان و اسطوره هایی چون آتنا، هرا، آپولن، هرمس، آرس، آفرودیت، پوزئیدون، ایزدبانوی جهان زیرین و… در اختیار می گذارد و داستان ها و افسانه هایی را که پیرامون آن ها وجود دارد ارائه می دهد.
رامایانا، صحیفه مقدس هندوان شمرده میشود. همانطور که در خانه هر ایرانی، یک مجلد از دیوان حافظ وجود دارد، خانه هیچ هندو مسلکی نیست که نتوان کتاب رامایانا، یا نقش و نگاری از این اسطوره را در آن مشاهده کرد. این کتاب برای هندوها، هم به منزله اثری آسمانی و مقدس محسوب شده و هم اثری ادبی و عاشقانه و در عین حال اخلاقی، که بیانگر تاریخ و تمدن هند باستان است و دربردارنده شکوه حماسههای این دیار در هزاران سال پیش. ترجمه منظوم فارسی ملا مسیح پانیپتی از این شاهکار، خود شاهکار دیگری بوده که شایسته معرفی به جامعه ادبی جهان، بویژه فارسی زبانان است. رامایانا، داستانِ عشق رام و سیتا در ادبیات هند همان قدر ارج و شهرت دارد که لیلی و مجنون در ادب عرب و فرهاد و شیرین در ادب پارسی. حتی اگر بیشتر دقیق شویم، در مییابیم که اشتهار و ارزشِ این قصه، بسی بیشتر از همتایان ایرانی و عربی خویش است.
تصویرسازی و تخیل از بنمایههای بنیادین شعر بشمار میآید؛ به گونهای که میتوان آنها را عامل جداکننده شعر از نثر انگاشت. به سخن دیگر، تخیّل، جان مایه شعر است. در این مقاله نگارنده کوشیده است تا پیوندهای آشکار شعر کهن فارسی و شعر معاصر را از دیدگاههای شاعرانه بررسی کند. شاید کسانی باشند که این دو شیوه شاعری را یک سره از هم گسسته معرفی کنند، اما به یاری سنجشهایی از این دست میتوان داوری کرد که آیا پیوندی میان این دو سبک وجود دارد یا یک سره از هم بیگانه است. یکی از زمینههایی که در بررسی سنجش بکار میآید، همانندیهایی است که در تصویرسازی دیده میشود یا کارکرد عناصری است که در تخیل دخالت دارد. این عناصر یا از طبیعت گرفته شده است که در همه زمانها و مکانها وجود دارد و پای دار است، اما از دید اقلیمی و جغرافیایی متفاوت است، یا پدیدههای پیرامونی و محیطی است که با گذر زمان و دگرگونی در شیوه زندگی تحول مییابد. از این رو بیشترین پیوند در میان این دو سبک میتواند برپایه عناصر طبیعت و کارکرد آنها در تصویرسازی پدید آمده باشد.