ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
اگر دوران شاهنشاهی ایران در زمان صفویه که قرون وسطای ایران را بزمان معاصر متصل می سازد و بهمین سبب هم دارای اهمیت فراوانی است بیشتر نظر مورخان و نویسندگان را بخود جلب نموده است و تحقیقات نسبتا زیادی راجع باین عصر درخشان تمدن ایران که حقا مورد توجه و قابل بررسی است شده است بیشتر مربوط بدوران عظمت صفویه و انحطاط آن شاهنشاهی است. متاسفانه هنوز هم قسمت اصلی تاریخ این زمان همچنان در تاریکی باقی است فی المثل هیچگونه تحقیقات دقیقی از طرف مورخان درباره چگونگی تشکیل شاهنشاهی ایران بدست شاه اسمعیل نشده و مخصوصا درباره علل ایجاد سلطنت صفویه و وقایع و حوادثی که سبب بسلطنت رسیدن شهریار صفوی بنیان گذار وحدت کنونی ایران گردید مدارک کافی در دست نیست و اگر هم کوشیده شده است که این قسمت از تاریخ ایران روشن شود متکی بر مدارک و اسناد کافی از این زمان نیست که بتوان بطور دقیق بتحقیقات مزبور تسلیم شد. باین سبب نویسنده کوشش نمود که شاید با تحقیقات تازه بتواند تا حدی این نقیصه را رفع نماید و یکی از مراحل پر افتخار تاریخ ایران را که موجب گردید این کشور مجددا نقش خود را در پیشرفت تمدن عالم از سر بگیرد.روشن سازد اما بیش از آنکه وارد مرحله اصلی چگونگی تشکیل شاهنشاهی صفویه گردیم و بشرح احوال شاه اسمعیل صفوی بنیان گذار آن پردازیم لازم است بطور اجمال اوضاع سیاسی مذهبی ایران را در استانه تشکیل شاهنشاهی صفوی بیان داریم. در همان زمان که اروپا پس از فتح قسطنطنیه بدست عثمانیان و پیدایش رنسانس و اومانیسم در شاه راه ترقی قدم بر می داشت و با احیای تمدن باستانی دنیای کهن می پرداخت و دنیای نوی را بنیان می نهاد.مشرق با تمام بزرگی و عظمت تاریخی و تمدن درخشان گذشته اش رو با انحطاط می گذاشت و تجزیه می شد و راه را برای نفوذ مقاصد استعمار طلبی اروپاییان باز میکرد...
سنتی ژرف و پایدار هست که انسان امیدوار است کسی بیاید و او را از محنتها نجات بخشد. این فرد قهرمان آرمانی است. ویژگیهایی که به قهرمان آرمانی نسبت داده میشود متأثر است از آنچه انسان در آیینها و اسطورههایش درباره نمونه نخستین انسان میاندیشیده است و در پرتو آن آیین، راز آفرینش را تبیین میکرده است. در این کتاب با توجه به کارکردهای نخستین انسان، چگونگی و علت تغییر و تحول پیش نمونه نخستین انسان به نخستین شاه بررسی شده، آنگاه با توجه به علت پیوند قهرمان با نخستین آفریده، جابجایی اسطوره نخستین آفریده با قهرمان نجاتبخش توضیح داده شده است. ضمن اشاره به کسانی چون کیخسرو، طهمورث، جمشید، کیومرث و سیاوش که دارای ویژگیهای نخستین انسان و نخستین شاه هستند، به مسئله نجاتبخشی و قهرمانی آرمانی آنها نیز استناد شده و همچنین برای اثبات آیینی بودن این مسئله به نمونههایی از آن در قالب داستان سیمرغ، ققنوس و سگ آبی اشاره شده است.
«هاويه» نخستين مجموعه داستان كوتاه ابوتراب خسروي است. به منظور دريافت شيوه نويسنده و تحليل داستانها، به کمک روش ساختارگرايي تودوروف پس از استخراج پيرفتها، ژرف ساخت داستانها را تحليل کردهايم. ژرف ساخت اين مجموعه مبتني بر مبارزه با زمان و مظاهر آن است. بررسي ساختار روايتها نشان ميدهد نويسنده آگاهانه در پي آن است که ژرف ساخت را در شيوه و ساختار روايتها نيز بازتاب دهد و ميان روايت و ژرف ساخت تا حد ممکن تناسب ايجاد کند؛ در روايتهاي ساده و تک محور که ترکيب پي رفتها زنجيرهاي است نويسنده به کمک عناصر ديگر نظير ايجاد شک و تعليق، ژرف ساخت مبارزه با زمان را بازتاب ميدهد و در مواردي که ترکيب پيرفتها تناوبي است با ايجاد حالتي دوري، ژرف ساخت مذکور را همخوان ميسازد. فقط داستان «هاويه آخر» داراي روايتي چندمحور است و روايتي واحد به چند شکل تکرار شده تا با اين تکرار، ژرف ساخت مقابله با زمان به منظور براندازي يا بياعتبار کردن آن تداوم يابد.