بهرهگیری از قصه و حکایت برای بیان مفاهیم بلند عرفانی، از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان این سرزمین بوده است. در این میان گاه با حکایتهایی روبرو میشویم که به دلیل ظرفیت بالای ساختاری و مفهومی، روایتهای مشابه و گاه گوناگونی از آنها ارائه شده است. حکایت ایاز و گوهر شکستن از این دسته حکایتهاست که عطّار، شمس تبریزی، مولوی و سلطان ولد آن را روایت کردهاند. در این مقاله به مطالعه روایتهای گوناگون این حکایت با روش توصیفی ـ تحلیلی و رویکرد مقایسهای پرداخته میشود و ساختار روایی این چهار روایت بیان میشود. همچنین شباهتها و تفاوتهای روایتها از نظر میزان توجه به عناصر داستانی از جمله شخصیتپردازی، صحنهپردازی، گفتگو و درونمایه توضیح داده می شود. این مقایسه نشان میدهد که کنشهای داستانی در روایت مولوی بیش از سایر روایتهاست؛ صحنهپردازی، تنها در روایت مولوی دیده میشود؛ عنصر شخصیتپردازی در مثنوی معنوی برجستهتر از سه روایت دیگر است؛ همچنین مولانا و شمس تبریزی با استفاده از گفتگوهای متناسب با موقعیتهای شخصیتها، بر نمایشیکردن روایت خود تأکید دارند.
کتاب "جشن قرن هفتم ملای روم" مولانا در خانقاه شمس تبریزی اثر استاد شهریار، به کوشش کریم خمسه.
در این مجموعه، دو رساله کوتاه از حکیم "عمر خیام"، متن عربی و ترجمه فارسی به طبع رسیده است .در رساله اول، سه مسئله مطرح و پاسخ داده شده است .این مسائل درباره نفوس ناطقه، حوادث امکانی باطل، و اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت، و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود، است .رساله دوم نیز "پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی "نام دارد .
مطالعه ميان رشتهاي (Interdisciplinary study) که در دهههاي اخير در بسياري از مراکز تحقيقاتي و دانشگاهي جهان مورد توجه جدي قرار گرفته، رويکردي است که در آن، پژوهشگران با ايجاد تعامل بين رشتههاي گوناگوني و پل زدن ميان دو يا چند رشته مختلف، ميکوشند تا براي دستيابي به حل مسايل به الگوي مناسبي دست يابند. هدف اين مقاله آشنايي با رويکرد ميان رشتهاي و معرفي بعضي از گونههاي پژوهشهاي ميان رشتهاي است که با پژوهشهاي ادبي مرتبط است. در اين نوشتار، ضمن ارايه تعريف دقيقي از پژوهش ميان رشتهاي و بيان انواع آن در مطالعات ادبي، زمينهها و علل گرايش به پژوهش ميان رشتهاي و مباني اين رويکرد مورد بررسي قرار ميگيرد و نمونههايي از آثاري معرفي و بررسي ميشود که با چنين رويکردي به تحليل متون ادب فارسي پرداختهاند. بررسيها نشان ميدهد که در دهه اخير، تحليل متون ادب فارسي با استفاده از اين رويکردها گسترش چشمگيري يافته و موجب توجه و بازخواني آثار ادب فارسي با نگاهي تازه شده است.
در ديوان حافظ، ادبيات تعليمي و ادبيات غنايي به خوبي با هم پيوند خوردهاند و نتيجه هم نشيني اين دو نوع ادبي، به شکلگيري لحني خاص در کلام حافظ منجر شده است. حافظ با زدن رنگ عاطفي به پند و اندرزهاي کوتاه و فشردهاش، نوعي خاص از ادبيات تعليمي را که داراي لحني نرم و تاثيرگذار است، تقويت و برجسته کرد و با گنجاندن بايستهها و نبايستههاي اخلاقي در فرم غزل، راههاي درست زندگي را در بياني هنري و دلنشين به مخاطبانش نشان داده است. در اين مقاله ضمن بيان اهميت عنصر لحن در فهم و تفسير ديوان حافظ، مولفههاي کشف لحن تعليمي در اشعار او معرفي ميگردد و انواع لحن تعليمي در غزلياتش بررسي و تحليل ميشود. بررسي غزليات حافظ در محور افقي و عمودي بر اساس روش توصيفي ـ تحليلي نشان ميدهد که حافظ از گونههاي مختلف لحن در ابيات تعليمي بهره برده است اما لحن او در برابر عموم مخاطبانش، اغلب غيرتحکمي و خيرخواهانه است. او بيشتر از طريق گزينش واژگان مناسب و دقت در نحوه چينش آنها و هماهنگ کردن موسيقي کلام و بهرهگيري از انواع تکرارها به ايجاد لحن تعليمي مورد نظرش دست يافته است.