از آنجا که فراهم آورندگان چاپهای موجود از دیوان امیرخسرو دهلوی، با همه کوششهای خود از دستیابی به متنی درست و قابل اعتماد بازماندهاند و در سرودههای این شاعر توانا همچنان اشکالات گوناگون وزن و قافیه و نحو و معنا به چشم میخورد، تصحیح سرودههای امیرخسرو ضرورتی است انکارناپذیر. تا هنگامی که تصحیح این متن به شکلی درخور صورت نگرفته است، میتوان در جستارهایی جداگانه و با رعایت پارهای از اصول متنپژوهی و برخورد با شعر فارسی گامهایی در راستای رسیدن به هدف مورد نظر برداشت. در جستار پیش رو برخی از بیتهای امیرخسرو که در ویراستهای کنونی دستخوردگیها یا گشتگیهایی بدانها راه یافته است و نگارنده میانگارد که صورت درستشان را به دست آورده، بررسی شده است.
در فن آرایش سخن و صنایع بدیعی "سوال و جواب" را یکی از محسنات بدیع معنوی به شمار آورده اند و آن چنان است که شاعر در بیتی و یا چند بیت و یا بیش از آن، سخن خود را به صورت پرسش و پاسخ موضوع می کند و این تفنن ادبی، گاه چندان به درازا میکشد که از آغاز تا پایان یک قصیده طولانی را نیز دربر میگیرد. کتاب حاضر که "گفتگو در شعر فارسی" نام دارد بیشترین اشعاری را که تاکنون به شیوه پرسش و پاسخ سروده شده اند، شامل میشود.
نام این مثنوی «قِران سَعدین» است که معنی لفظی آن عبارت است از مقارنهی دو اختر یا ستارهی سعد. این منظومه دربارهی برخورد و رویارویی معزالدین کیقباد (جانشین غیاث الدین بلبن و پادشاه دهلی) است با پدرش بغراخان. معزالدین کیقباد پس از آنکه به شاهی رسید، به لهو و لعب پرداخت. برای همین پدرش، بغراخان، از بنگال راهی دهلی شد تا او را از راه ناراست بازدارد، که کیقباد جوانی کرده و لشکر در برابر پدر آراست. اما هنگام رویارویی دو طرف، مخاصمت از میان برخاست و آشتی برقرار شد. امیرخسرو دهلوی، شاعر بزرگ فارسی سرای هندوستان، از این رویارویی تعبیر به «قران سعدین» کرده و شرح آن را در قالب منظومهیی به همین نام در سال ۶۸۸ هجری قمری به نظم درآورده است.
با نگاهی به کتابهای پزشکی، عطرنامهها و عجایبنامهها ـ و هر متنی که در این موضوعات نگاشته شده است ـ به واژها و عبارت بسیاری برمیخوریم که یا به کلی از فرهنگها و لغتنامهها فوت شدهاند و یا معنای اصطلاحی آنها فراموش شده است. شافه/ شیاف ـ که موضوع این پژوهش است ـ یکی از این واژهها است. در این مقاله، جز این واژه، معنای دو واژه «دُقاق» و «جلال» نیز بررسی شده است. در آغاز به ناچار میباید توضیحی هر چند کوتاه در مورد مُشک و چیستی آن و چگونگی به دست آمدنش داده شود.
در ادب منظوم فارسی، مشک همواره مورد توجه سرایندگان بوده و این مهمان گرانبهای خاور دور، نقشی مهم در مضامین ادبیات فارسی داشته است. اما مشک با توجه به ویژگیها و خواص خود، ارتباطهایی با دیگر مواد داشته که این روابط موجب شده است تا سرایندگان ما ـ که معمولاً همگی علاوه بر اطلاعات ادبی، آگاهیهای پزشکی و نجومی و جغرافیایی فراوانی داشتهاندـ این موارد را در ابیاتشان با مشک همراه کنند و با این همراهی، اشارهای زیرکانه به آن روابط داشته باشند. دانستن آگاهیهایی که این سرایندگان نسبت به مشک داشتهاند، موجب فهم و درک بهتر مقصود آنها میشود. موادی که در این پژوهش به آنها اشاره شده است از همراهان معمول مشک در ادب فارسی به شمار میآیند.