خرافات نگرش یا رفتاری است که بر اساس ترس، تهدید، عادت و عوامل ناشناختهای به ذهن فرد خطور میکند تا بر اساس نگرشش از اتفاقات ناخوشایند جلوگیری کند. این رفتار بر مبنای کنش منطقی و روابط علت و معلولی نیست. اگرچه گسترش سطح سواد و فرهنگ عمومی جامعه منجر به کاهش اعتقاد خرافی میشود؛ اما باید اذعان کرد حتی انسانهای مدرن نیز نمیتوانند به طور کامل خرافات را رد کنند یا عملا از آن خلاص شوند. پژوهش حاضر با تحلیل محتوایی علل رواج این باورها در فرهنگ مردم، چگونگی کاربرد آنها را بررسی میکند. با اینکه رواج خرافات بر پایههای غیر عقلانی استوار است، بشر برای واداشتن به امری یا بازداشتن از کاری، تسکین، تلقین و انتقال شر و در سطحی کلی برای جلب منفعت یا دفع ضرر از خرافات استفاده میکند.
کتاب نقض (النقض) ، اثری در تبیین و اثبات عقاید امامیه و رد اتهامات مخالفان و در نقض کتاب "بعض فضائح الروافض" است. این کتاب توسط عبدالجلیل قزوینی رازی در حدود سال ۵۶۰ ق. نوشته شده است. قزوینی، این کتاب را در رد کتابی به نام "بعض فضائح الروافض" نوشته است. نویسنده کتابِ "بعض فضائح الروافض" سنی مذهب و ساکن ری بوده است که در محرّم سال ۵۵۵ق تألیف آن را به پایان برده و ظاهراً تا سال ۵۵۹ به تکمیل آن مشغول بوده است. نویسنده بعض فضائح روافض، عالمان شیعه مانند سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و راویان مشهور شیعه را در قرن دوم مورد توهین و سرزنش قرار داده است. این نویسنده برخی از اصول، فروع و اعتقادات شیعه را نیز رد کرده است. چون مطالب بعض فضائح الروافض جنبۀ جدلی داشته، مباحث نقض نیز، به تبع آن، بیشتر حاوی نقد تاریخی است تا مباحث و استدلالات کلامی صرف. عبدالجلیل قزوینی در پاسخ به شبهات و ستیزه جوییهای این عالم سنی هرگز به موضعگیریهای عجولانه و سست نپرداخته و در نهایت ادب بدون هیچ پرخاش و لجاجتی، خردمندان را به تفکر و تدبر فراخوانده است. با مطالعه دقیق مناظرات و مشاجرات کتاب، در مییابیم عبدالجلیل با درایت اعتراضات، شبهات وارده را بهگونهای منطقی پاسخ داده، چنانکه بهاندک زمانی کتاب بعض فضائح الروافض به فراموشی سپرده شده است و کتاب «النقض» تا قرنها پس از تألیف مورد استفاده و استناد بسیاری از عالمان و دانشمندان قرار گرفته است.
در همه حال می بایست این نکته در نظر گرفته شود. که آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر، خُرافه جدیدی را با خود می آورد؟ تجربه بشر، نشان داده است که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به درمی آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باورها، همواره جزء لاینفک' فرهنگ عاه اند و قلمرو فرهنگ عامه، بسیار گسترده است. ذهنیات هر فرد، از: باورها، پندارها، اندیشه ها، سخنان و ادبیات عامه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاص' خودش را می پرورد ؛ اما در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه که «علم گرایی» و «استدلال» و «تعقل» و «لزوم تجربه» در جامعه ای بیشتر حاکم باشد، دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر و شیوع و پذیرش آن نیز کم تر است. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکردِ طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ، می توان یافت. به عنوان نمونه، «هفت سین» در سفره نوروز، روزگاری جنبه آیینی (نشانی از هفت فرشته و هفت عنصر حیات و...) و مبنای علمی - دینی داشت. پس از اسلام آوردنِ ایرانیان و رونق علوم در این سرزمین، اندک اندک، جنبه آیینی خود را از دست داد و به خُرافه نزدیک شد. در روزگار معاصر، همین باور عامیانه، کارکرد فرهنگی - نمادین (آگاهی بخش، سرگرمی، جشنوارگی، پیوند با هویت تاریخی) یافته است.
با وجود تعدد آثار و منظومههاي حماسي ـ پهلواني در ادب فارسي، نکته قابل توجه اين است که عناصر معدودي شکلدهنده اين آثار ميباشند. البته اين موضوع نکته تازهاي نيست و ساختارگراياني چون استروس، فريزر، پراپ و ديگران نشان دادهاند که در آثار مختلف، عناصر معدود و مشترکي وجود دارد. در اين مقاله، نبرد خويشاوندي در سه منظومه «رستم و سهراب»، «برزونامه» و «جهانگيرنامه» با رويکرد ساختاري مورد بررسي قرار گرفت و عناصر ثابت و مشترک آنها تعيين گرديد که عبارتند از: رفتن اتفاقي پهلوان به ديار بيگانه، ملاقات اتفاقي با دختري در سرزمين بيگانه، ازدواج برون مرزي، رفتن پهلوان و ترک همسر، دادن نشاني به همسر، تولد نوزاد خارقالعاده، روانهشدن فرزند به سرزمين پدر، همراهي دشمن، نيرنگ، شکست طلايه سپاه پدر توسط فرزند، فراخواندهشدن پدر توسط پادشاه جهت مقابله با فرزند، نام پرسي، نبردهاي سهگانه، معرفي فرزند به پدر.
متون ادبي پا به پاي گذشت زمان، هم به جهت آراستگي و پيراستگيهاي زيباشناختي خود و هم به جهت تأثير بر مخاطب، از مباحث و موضوعات مطرح شده در علوم بلاغت تأثير پذيرفتهاند. بنابراين طبيعي است آثاري كه پديد آمده است، برخی به طور مستقل به علوم بلاغی پرداخته و دستهای نیز در ضمن مطالب خود در حوزههای گوناگون، گوشه چشمی نیز به بلاغت و عناصر زیبایی و زیباسازی در کلام و سخن داشتهاند. «جلاليّه در علم مكاتبه»، برآمده طبع استوار و سليم «محمّدبن علي ناموس خواري» در زمره اين گونه نوشتهها است. «محمّدبن علی ناموس خواری» از منشیان و کاتبان قرن هشتم دربار ایلخانان مغول، از جمله نویسندگانی است که در تألیف خود که در باب علم کتابت و نامهنگاری است، طيّ مبحثی نظری، علوم بلاغی لازم، جهت امر کتابت را بیان كرده است. نویسندگان در این مقاله میکوشند تا علاوه بر بيان انديشههاي «ناموس خواري» در زمينه بلاغت، ميزان تقليد يا نوآوريهاي وي را نسبت به علماي اين حوزه تا عصر مؤلّف بررسي كنند.