کتاب فن سخنوری گرگیاس اثر بسیار جالبی است که در برابر رویارویی جریانهای مهم اجتماعی بنا بر این به سختی تمامی مردان سیاسی آتن را به زیر سوال برده است. موضوع مورد بحث این کتاب درمورد سخنوری می باشد،در قسمت نخست آن سقراط تلاش بر آن دارد که بیان کند که سخنوری مطابق شرع باشد ندارد و نمی شود اندازه و پیمانه ای برای تعیین کردن حق و باطل است. شرح مطلب به این صورت است که شاگردان گرگیاس به معنی پولوس وکالیکلس در حال انجام دادن پرستش و ستایش کردن خطابه های گرگیاس هستند. شاگرد گرگیاس ، پولوس، قصد دارد به سوال های جواب دهد اما سقراط خواهان این است که باخود گرگیاس صحبت کند نه با شاگرد وی. گرگیاس بر این مدعی است که از استادان هنر سخنوری است و قادر به درس دادن آن هم می باشد. سقراط سخن به میان می آورد که خواستار این هستم که قول بدهی که تا پایان صحبت به سوالهای زیاد من پاسخ کوتاه دهی و گرگیاس مدعی است “که هیچ انسانی نخواهد توانست مطلبی را با سخنی کوتاهتر که آن گونه من در توانم هست بیان نماید... این کتاب توسط نشر ابن سينا در سال 1334 به چاپ رسیده است
عنوان Politics (سیاست) در لغت به معنای "چیزهای مربوط به پولیس (دولت شهر در یونان باستان" است و منشأ کلمه انگلیسی مدرن سیاست است. سیاست ارسطو به هشت کتاب تقسیم شده است که هر کدام به فصل های بعدی تقسیم می شوند. بخش اول شامل کتاب اول درباره خانواده بخش دوم شامل کتاب دوم درباره نظرات افلاطون و نقد حکومتهای اسپارت و کرت و کارتاژ بخش سوم شامل کتاب سوم درباره قانون اساسی بخش چهارم شامل کتابهای چهارم و پنجم درباره دموکراسی جمهوری و علل انقلابها در حکومتها بخش پنجم شامل کتاب ششم درباره روش تشکیل دموکراسیها و پایداری آنها بخش ششم شامل کتابهای هفتم و هشتم درباره حکومت کمال مطلوب است. ارسطو اساس خانواده را طبق تقسیم بندی روابط مردم با هم قرار داده و قدرت را عامل اصلی این تقسیم بندی میداند. او خواسته را بخشی از خانواده میداند و هنر به دست آوردن خواسته دیگری در خانواده را تدبیر منزل میداند. ارسطو فرقی بین روابط قدرت در حکومت و خانواده نمیبیند. او هر دو را بر اساس روابط قدرت یکسان بررسی کردهاست. او کسی را که در یک شهر از احترام و مناصب حکومت بی بهره باشد همچون بیگانهای میداند که در آن سکونت اختیار کردهاست. ارسطو داوری چند دادرس را که بر حکومت قانون متفق اند بهتر از داوری یک دادرس میداند. او بقای دموکراسی را به کثرت شهروندان وابسته میداند. او سعادت را در درست زیستن میداند. او کار را در زندگی فقط محدود به ارتباط با دیگران نمیداند. در پیش گفتار کتاب سیاست اشاره به ناپیوستگی مطالب آن شدهاست. حمید عنایت این کتاب را مانند کتاب مثنوی معنوی مولانا دانسته چون ارسطو کتاب سیاست را از گفتارهای گوناگونی فراهم کرده و به نظر مترجم قصد او گردآوردن آنها در یک مجموعه نبودهاست. حمید عنایت در پیش گفتار کتاب سیاست اهمیت آن را در دو مورد میداند: یکی آن که روح فلسفه پیشرو زمان ارسطو را منعکس میکند و دیگر آن که سرچشمه اصلی اندیشههایی است که تا پایان قرون وسطی بر فلسفه سیاسی غرب اثر گذاشت.
افلاطون معتقد بود که هر نوعی که در جهان وجود دارد یک صورت عقلانی در عالم عقل دارد. مثلا یک انسان عقلانی در عالم عقل وجود دارد که تجلی می کند و ما سایه های آن انسان کلی هستیم و مثالی که در این زمینه می گوید معروف به مثال غار افلاطون است. اندیشیدن به چیستی و چونی هنر که آن را هنر اندیشی و یا به اصطلاحی جدیدتر فلسفه هنر می نامند ، تنها به نزد یونانانیان موجود است ولیک پیش از ایشان نیز فی المثل در میان ایرانیان نیز هنر اندیشی هایی موجود بوده است. اما با شِما و شمایل فلسفی تنها از آن فیلسوفان یونان است .در این مقاله کوتاه ابتدا نیم نگاهی داریم به زندگی افلاطون ، نخستین فیلسوف بزرگی که آثارش برای ما مانده ، و سپس می پردازیم به فلسفه هنر وی و البته در این میان نیز ناگزیریم که نظری گذرا به نظام فلسفی افلاطون اندازیم چرا که فلسفه هنر افلاطون در ذیل و ظل منظومه فکری وی جای می گیرد و معنا می یابد. به هر روی افلاطون شان هنر را ، حکایت گری و تقلید از طبیعت می شمرد و از هنرمندان با عنوان طایفه مقلدان یاد می کند و بدان سبب که خودِ طبیعت را نیز حکایتی از عالم ایده ، که عالم حقیقت هست ، می داند « از همین جاست که هنرها در مرتبه دوم دوری از حقیقت صور جای می گیرند » در واقع می توان گفت که افلاطون دل خوشی از هنر و هنرمند ، بدان سبب که انسانها را از حقیقت بعید تر می کنند ، ندارد . و لذاست که عذر هنرمندان را از مدینه فاضله اش می خواهد و ایشان را از آرمانشهر رویایی بیرون می کند تا این حق دورکن ها ، موجبات تباهی و گمراهی اهالی مدینه فاضله و به خصوص جوانان را فراهم نیاورند .آن زیبایی موجودی سرمدی است که نه بوجود می آید و نه از میان میرود. نه بزرگتر میگردد و نه کوچکتر. چنان نیست که از لحاظی زیبا باشد و از لحاظی زشت یا گاه زیبا باشد و گاه نا زیبا یا در مقایسه با چیزی زیبا باشد و در مقایسه با چیز دیگری نا زیبا یا در مکانی زیبا باشد و در مکانی زشت یا به دیده گروهی زیبا بنماید و به دیده گروهی دیگر زشت یا جزیی از آن زیبا باشد و جزیی نا زیبا. از این گذشته آن زیبایی که به دیده کسی که سعادت دیدار آن نصیبش گردیده است چون زیبایی چهره ای یا دستی یا عضوی از اعضای تن یا مانند زیبایی سخنی یا دانشی یا زیبایی موجودی از موجودات زمینی یا آسمانی نمودار نخواهد شد بلکه چیزی است در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان می ماند و هرگز دگرگونی نمیپذیرد و همه چیزهای زیبا فقط بدان سبب که بهره ای از او دارند زیبا هستند ولی این بهره وری نه چنان است که پیدایش و نابودی چیز ها برای آن سود و زیان داشته باشد.
موضوع این رساله افلاطون پیرامون پاسخ این پرسش است که «عشق چیست؟». آیا میتوان عشق را مترادف با دوست داشتن دانست؟ یا این دو مقولههای نزدیک به هم هستند؟ به نظر بسیار از محققان، هنر نویسندگی و بلاغت افلاطون در این رساله به اوج کمال رسیده و اتحاد شعر و حکمت در هیچیک از رسالات دیگر او بهتر از این دیده نمیشود. در مقدمه این کتاب به زندگی و اندیشه افلاطون پرداخته شده و در ادامه رساله او ترجمه شده است.