این کتاب مجموعه ای از واژگان و اصطلاحات مرسوم و موجود در بین مردم گرگان (استرآباد قدیم) است و شامل 3000 ضرب المثل و کنایه موجود در فرهنگ مردم این منطقه است. رسومی همچون نامزدی، حنابندان، عروسی، اعیاد باستانی مورد اشاره بوده است. این رسوم شامل باورهای درست یا نادرست، خرافات مردم، حتی مراسم مذهبی مانند تعزیه خوانی، پرده خوانی، عزاداری های عاشورا و محرم و ... می شود. این کتاب به تشابهات موجود در تلفظ بعضی از کلمات در بسیاری از نقاط کشور اشاره کرده است. همچنین در این کتاب از واژه های بیگانه ای که در زبان و گویش استرآباد (گرگان) وجود دارد، هم آمده است. قسمت اصلی و اعظم این کتاب شامل ضرب المثل ها و کنایاتی مرسوم و عامیانه بین مردم است. بعضی از این ضرب المثل ها بسیار قدیمی و شیرین است که بزرگان (قدیمی ها) بیشتر از آنها یاد و استفاده می نمایند.
تمدن نظم اجتماعی است که بر اثر آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود. به اعتقاد جمعی تمدن یا مدنیت بر سازمان اجتماعی و نظام اخلاقی و فعالیت فرهنگی اطلاق می شود. و تراوشهای فکری بشر را که از دیرباز تاکنون برای اعتلای خویش اندیشیده و سبب تعالی ملت ها شده است فرهنگ می خوانند. گروهی از انسان ها که از تشکیل منظم و معینی پیروی می کنند و در لوای آن به زندگانی خویش ادامه می دهند جامعه گویند و چون تمدن را مجموعه منظمی از کردارهای اکتسابی خاص هر جامعه نیز دانسته اند. بنابراین تمدن و جامعه همواره قرین یکدیگرند گو اینکه هر یک پدیده ای خاص محسوب می گردند و از هم جدا هستند. آنچه این دو عنصر را بهم پیوند می دهد فرد است که از جهتی تشکیل جامعه را می دهد و از دگرسوی با رفتار و آداب خود بنای تمدن را در جامعه می نهد، بنابراین هر فردی مبین جزئی از تمدن خویش است و به تنهایی نمی تواند معرف همه جلوه های تمدن خود باشد ولی گروه افراد متشکلی که جامعه ای را پدید می آورند می توانند معرف تمدن خود باشند و این نکته نیز مشخص است که نمی از ممیزات و اختصاصات هر تمدن در جهت خواست جامعه سیر می کند و نیز خاصیت اصلی هر تمدن در این است که بقا و آسودگی جامعه ای را که بدان مرتبط است تامین نماید از اینجاست که جوامع بشری به وسایل و فنون مختلف تجهیز می شوند تا مردم را در برابر مشکلات حیات یاری کنند...
آرامش دوستدار در اين کتاب، «روشنفکری ايرانی» که «هنر» آن در نينديشيدن میباشد، به گونهای بنیادین نقد میشود و سنجشگرانه در رفتار فرهنگی ما میکاود تا کارسازی فرهنگیمان را روشن سازد. فرهنگ ما چون دينی بوده و مانده، در سراسر رويدادش «ناپرسندهی پرسشنما» بوده است. ناتوانی ما در پهنهی مسلط فرهنگی، ناشی از «دينخويی» و مآلا ناپرسايی فرهنگی ما بوده است. «دينخويی» رويکردی است که از انديشدن و پرسيدن میگريزد و از نزديک شدن به هر پرسش بغرنج و ناسازگار با دستورالعملهای فرهنگ مستولی در جامعه میپرهيزد.