پشتاره کتابی است درباره صلح و بشردوستی از نصرت الله بختورتاش که در سال 1349 منتشر شده و عناوین آن عبارتند از: نبردهایی بنام "جنگ مقدس"؛ بشر، اتم و فضا؛ سیاست یا اقتصاد؛ نقش آموزش و پرورش در همگرایی بشر، یونسکو و کنگره جهانی پیکار با بیسوادی؛ رادیو تلویزیون، فیلم و مطبوعات در خدمت تفاهم عمومی.
«من طغیان میکنم پس ما هستیم» عبارتی که جمله معروف «من فکر میکنم پس من هستم» دکارت فیلسوف فرانسوی را در قرن هفده در خاطرها زنده میکند. و در عین حال تحول فکری بشر را در طی چهار قرن آشکارانمایان میسازد. در آن زمان بشر با فکر و تعمق بهشتی خویش پی میبرد و امروزه با عصیان و طغیان در برابر همین هستی. البته فکر کردن در اساس شناسائیها قرار دارد و عصیان در درجه اول محتاج بشناسائی و مخصوصاً بیداربودن وجدانست ولی بحث ما درباره مقایسه ایندو فلسفه دور نمیزند. آلبرکامو به عصیان ارزشی بالاتر از هستی میبخشد و در همین جاست که فلسفه کامو از فلسفه اگزیستانسیالیستها جدا میشود.
«شاهنامه»، يکي از نخستين شاهکارهاي ادبيات تعليمي به شمار ميآيد که با مضامين اخلاقي، ديني، حکمي و تربيتي در کنار جنبه حماسي و غنايي، فضايل انساني را آموزش ميدهد. يکي از اين آموزهها «دوستي» و آشتيجويي است که جنبههاي مختلف فردي و اجتماعي آن در «شاهنامه» مورد توجه قرار گرفته است و جايگاه مهر و محبت، بهترين دوست، راههاي دوستيابي، شرايط دوستي، راههاي استحکام دوستي و حتي نتيجه دوستي از ديدگاه فردوسي در آينه «شاهنامه» ارائه شده است و دورانديشيها و اندرزهاي ابتکاري و راهگشايي دارد که از تعاليم انساني و جهاني براي همه دورانها به شمار ميآيد.
برای آنکه تاریخ امپراطوری هخامنشی و زرتشت را بشناسیم باید نقش دیرینه فرهنگ ایران را بازشناسیم، باید فرهنگ را به عناصری تجزیه کنیم و نهادهایی که فرهنگ را میسازند بازیابیم؛ و سپس به بینیم نیاکان ما با اندیشه های روشن خویش چه کرده اند. برجسته ترین نهادهای فرهنگ: دین، ادبیات، فلسفه، دانش و هنر، پزشکی، صنعت، آموزش و پروش و حقوق می باشد که در این دفتر گزارشی از آن ارائه شده است
ما نمی توانیم انتظار تدابیر برجسته استراتژیکی در عصری که استراتژی هنوز دوران نخستین خود را می گذرانید داشته باشیم، ولی باید بدانیم که کوروش بزرگ از نظر فلسفه سیاسی اندیشه جهانی داشت و حکومت جهانی خویش را برپایه فدرالیزم پی ریزی کرد. کارهای او در جهان پرآشوب آن روزگاران که زور و غلبه و اصل استیلای بی قید و شرط غالب بر مغلوب حکومت می کرد، درخشش و نمودهای انسانی دارد و بسی از زمان جلوتر است. او دریافته بود که اداره رهبری آن همه سرزمین و ملت های گوناگون با آداب و سنن و کیش و فرهنگ مختلف جز با نرمش سیاسی و تدبیر روشن و انعطاف و خوی انسانی و احترام متقابل مقدور نیست و از این راه یک اعتبار و برتری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بدست آورد و در همه ملل تاثیر داشت.....