«یحیی سمیعیان» متخلص و مشهور به «ریحان» در سال 1313 ق در تهران دیده به جهان گشود. در سن 15 سالگی به همراه خانواده به مشهد مقدس رفت و در کلاس هفتم نخستین شعر خود را در روزنامه نوبهار به چاپ رساند. وی پس از یک دوره همکاری با مطبوعات در مشهد و تهران و عضویت در تشکل‌های ادبی و فرهنگی، روزنامه‌نگار شد و به عنوان مدیر و سردبیر، «گل زرد»، و «نوروز» را منتشر کرد. افزون بر این دو، آثار ریحان در نشریه نوبهار، خورشید، حکمت، حبل‌المتین، دانشکده، ایران، شفق سرخ، ارمغان، یغما، آینده، مربی، سپید و سیاه، و امان افغان به چاپ رسیده است. «باغچه ریحان» و «دیوان یحیی ریحان» از دیگر آثار اوست. ریحان دهه پایانی عمر را به سختی گذراند و از این که گمنام بود رنج می‌برد، تا این که در اول اسفند 1363 بدورد حیات گفت. در ششمین مجلد از مجموعه «مفاخر مطبوعات ایران» یحیی سمیعیان معرفی و زندگی و آثار او بررسی شده است." اسم من یحیی، تخلص ریحان و نام خانوادگی‌ام سمیعیان است. پدر مرحوم من محمدباقر اصفهانی نام داشته ولی در شهر تهران به دنیا آمده بود و فقط اجداد او اهل اصفهان بوده‌اند، خود من نیز در تهران قدم به عرصه وجود گذاشته‌ام. موقع تولد من، پدرم به تجارت اشتغال داشت ولی بعدها سرمایه‌اش تمام شده بود و به حق‌العمل کاری امرار معاش می‌کرد. در سال 1272 شمسی در تهران به دنیا آمده‌ام و روز تولد من مقارن با روزی بوده است که میرزا رضای کرمانی [...] ناصرالدین شاه قاجار را با ششلول به قتل رسانده است. البته تاریخ‌هایی که ریحان برای تولدش نوشته همخوانی ندارد، زیرا اگر روز قتل ناصرالدین شاه به دنیا آمده بود، روز تولد او جمعه 17 ذیقعده 1313 قمری برابر با فروردین 1275 خورشیدی می‌شد.یحیی سمیعیان تا پایان تحصیل دوره ابتدایی در تهران اقامت داشت و پس از طی دوره یاد شده در سن 15 سالگی همراه خانواده به مشهد مقدس رفت و در آن شهر وارد کلاس هفتم مدرسه ملی خراسان شد و همان سال نخستین شعر خود را در روزنامه نوبهار به چاپ رساندو وی پس از پایان کلاس هفتم وارد خدمت در اداره دارایی خراسان شد و پس از چهار سال به تهران انتقالی یافت. در دوران مشهدنشینی با مطبوعات آن شهر به همکاری پرداخت و سروده‌هایش را به چاپ رساند. همکاری یحیی ریحان به مطبوعات چاپ مشهد ختم نمی‌شد. بر اساس مطالب کتاب، «ریحان» نوشته است که چون در موقع اقامت خود در شهر مشهد مقالاتی از جراید فرانسه برای روزنامه‌های تهران (عصر جدید و ارشاد) می‌فرستادم لذا پس از وارد شدن به تهران به دیدن مدیران جراید مزبور رفتم آنها ورود مرا از خراسان به تهران در ضمن اخبار داخلی درج کردند. در آن اوقات مرسوم بود که هر وقت مأمورین دولت یا شعرا و نویسندگان در ولایات به تهران یا از تهران به ولایات عزیمت می‌کردند، جرایدی که با آنها مربوط بودند ورود یا خروج آنها را در روزنامه خبر می‌دادند.در چند روز [اقامت در تهران] به دیدن آقای سیدضیاء‌الدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد رفتم.زیرا سرمقاله‌های روزنامه رعد که به قلم خود او نوشته می‌شد خیلی جالب توجه بود و میل داشتم نویسنده آن مقالات را ملاقات نمایم.روزنامه رعد از سایر جراید آن روز مهمتر بود و به‌قدر کافی مترجم و نویسنده داشت و مقالات اشخاص دیگر را درج نمی‌نمود. اساسا آن اوقات نویسندگان زیادی در تهران بودند. گاهی آقای عدل‌الملک دادگر در پاورقی رعد مقالات ادبی می‌نوشت و همچنین آقای دیوان بیگی سناتور هم مقالات ادبی جالب توجه در جراید تهران مرقوم می‌داشت.ریحان پس از یک دوره همکاری با مطبوعات در مشهد و تهران و عضویت در تشکل‌های ادبی و فرهنگی، روزنامه‌نگار شد و به عنوان مدیر و سردبیر، «گل زرد» را انتشار داد.وی پس از «گل زرد» در فروردین 1300 هجری شمسی «نوروز» را به چاپ رساند و این جریده ملی، ادبی و اجتماعی، هفته‌ای یکبار در روزهای سه‌شنبه منتشر می‌شد.یحیی ریحان پس از تجربه دوره اول گل زرد و انتشار نوروز و به دنبال سقوط دولت سیدضیاء‌الدین طباطبایی تصمیم گرفت دوره دیگری از حیات گل زرد را آغاز کند.در این باره در کتاب آمده است: ... در صدد برآمدم مجددا روزنامه گل زرد را منتشر سازم.در آن موقع وزیر فرهنگ ممتازالدوله بود. مرحوم دهخدا نامه‌ای به وزیر فرهنگ نوشت و توصیه کرد که امتیاز و اجازه نشر روزنامه گل زرد را بدهند. ممتازالدوله ذیل نامه دهخدا به آقای میرزا رضاخان نائینی معاون وزارت فرهنگ نوشت: آقای معاون راجع به روزنامه گل زرد مطالب متضاد می‌شنوم. به موضوع رسیدگی شود هرگاه اشکالی حاصل نباشد اجازه نشر داده شود.هر کس به دستور و دستخط فوق توجه نماید استنباط می‌کند که ممتازالدوله وزیر فرهنگ نه هرگز یک شماره روزنامه گل زرد را دیده یا خوانده بود و نه از مندرجات دو شماره جریده نوروز اطلاع حاصل نموده بود و اگر جراید مزبور را دیده بود این‌طور دستور نمی‌داد بلکه شخصا در رد و یا قبول تقاضای نشر روزنامه تصمیم می‌گرفت. افزون بر گل زرد و نوروز، آثار ریحان در نشریه‌های نوبهار و خورشید(چاپ مشهد)، حکمت(چاپ قاهره)، حبل‌المتین (چاپ کلکته)، دانشکده ایران، شفق سرخ، ارمغان، یغما، آینده، مربی و سپید و سیاه(چاپ تهران)، امان افغان (چاپ کابل) به چاپ رسیده است. «باغچه ریحان»، «دیوان یحیی ریحان» و خاطرات و سرگذشت از دیگر آثار اوست. باغچه ریحان در سال 1338 قمری به چاپ رسید.

منابع مشابه بیشتر ...

6681733c1cd87.jpg

بلند آفتاب خراسان (یادنامه استاد محمدتقی ملک الشعراء بهار به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت او)

"بلند آفتاب خراسان "مجموعه‌ای است مشتمل بر نوشته‌ها و سروده‌هایی که پس از درگذشت "محمدتقی ملک‌الشعرای بهار "در مراسم تشییع جنازه وی و طی چند سال به مناسبت‌های مختلف از جمله مراسم یادبود آن استاد در نشریات فارسی به چاپ رسیده است .این مجموعه متشکل از دو جلد است که جلد اول آن در سه بخش تنظیم شده است :بخش اول مشتمل است بر گزارش‌ها، مقاله‌ها و تحقیقات مختلف مربوط به زندگی و شخصیت بهار ;بخش دوم، برگزیده‌ای است از اشعاری که در رثای استاد سروده شده است ;بخش سوم حاوی چند مطلب در نقد و معرفی کتاب "بهار و ادب فارسی "است که نگارنده در سال 1351در دو مجلد آن را انتشار داده است .(این مطالب، اشاراتی است چند درباره نویسندگی ملک الشعرای بهار) .

668171ae7bbe3.jpg

روح مجرد: یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سید هاشم موسوی حداد

سید محمدحسین حسینی طهرانی

سید هاشم موسوی حداد یکی از عارفان نامیِ شیعه و از شاگردان برجسته‌ی سید علی قاضی بود. سید هاشم در شهر کربلا متولد شد و در نجف اشرف به تحصیل علمِ دین پرداخت. این طلبه‌ی وارسته هیچ در بند دنیا و تجملات مادی نبود، و از درآمد حاصل از نعل‌سازی، به ساده‌ترین شکل ممکن روزگار می‌گذرانید؛ در واقع لقب حداد (به معنی آهنگر) با توجه به حرفه‌ی ایشان به وی اطلاق شد. سید هاشم حداد در سال 1279 متولد شد، و به سال 1363 از دنیا رفت. از وی نامه‌هایی چند به جامانده، که توسط شاگردشان، سید محمدحسین حسینی طهرانی گردآوری شده، و ذیل کتاب روح مجرد در اختیار علاقه‌مندانِ این موحد نامی قرار گرفته است. در کتاب نامبرده همچنین، در باب مهم‌ترین رئوس فکری و جالب‌توجه‌ترین اعتقادات دینی حاج سید هاشم موسوی حداد نیز بحث شده است. کتاب روح مجرد در قالب دوازده بخش کلی تنظیم گشته است. سید محمدحسین حسینی طهرانی که خود یکی از بزرگان حوزه و از عالمان شاخص دوران به شمار می‌رود، در کتاب روح مجرد نهایت همّ خود را به کار برده تا فقط پاره‌ای از روشنای روح و قطره‌ای از دریای ایمان یار و استاد خود، حاج سید هاشم را بر ما که مخاطبین کتاب او هستیم، آشکار سازد. از بخش‌های جالب توجه کتاب صوتی روح مجرد، خصوصاً باید به قسمت‌هایی اشاره کرد که در آن‌ها اشاراتی به علاقه‌ی حاج سید هاشم به عرفانِ مولوی و ابن عربی شده است؛ علاقه‌ای که البته انتقاداتی را از سوی برخی از ظاهربینان متوجه ایشان نمود؛ اما به هر رو، مانعی در غور حاج سید هاشم در حالات عرفانی نشد.