براساس رویکرد بینامتنیت، هیچ متنی خودبسنده نیست و هر متن در آن واحد، هم بینامتنی از متون پیشین و هم بینامتنی برای متون پسین خواهد بود. در این جستار، ابتدا وجوه مختلف متن و بینامتنیت تشریح، و سپس براساس این رویکرد، قصهای از مرزباننامه نقد و بررسی شده است. در پایان نیز گفته شده چنانکه رولان بارت، باختین، کریستوا، ژنت، تودوروف و دیگر منتقدان پیرو بینامتنیت تأکید کردهاند، هیچ متنی اصیل نیست و قصه مورد بحث در مرزباننامه نیز چون متون دیگر واگویهای از متون پیشین است.
برابر هزارسال است که مسلک و کیش مانی از ایران ریشهکن شده و نیز هزارسال است که دو کتاب مشهور عربی و فارسی «الفهرست ابن ندیم» و «مرزباننامه» اسپهبد مرزبان که از ارکان مانویت است، در دست ایست و کسی را از ماهیت آن آگاهی نیست. ضرورت بررسی حوادث تاریخی ایجاب میکند که تحقیقی در این زمیه صورت گیرد. نویسنده سایه و رنگ مانویت را در تصوف میبیند و ظهور و بروز این دو کتاب که به اواخر قرن چهارم هجری مربوط است، برهانی بر صدق مدعاست. در این کتاب نکاتی در اینباره طرح شده است.
رولان بارت این کتاب را در سال 1966 در بحبوحه مباحثههای قلمی دو جناح نقد نو و نقد قدیمی در فرانسه در پاسخ به محافل کهنهاندیش ادبی و دانشگاهی نوشت و در آن از نقد نو که آن را نقد تأویلی مینامد، در مقابه نقد کهنه و به قول او «نقد فرهنگستانی» دفاع کرد. این کتاب در مجموعه آثار بارت جایگاهی ویژه دارد و در آن او از ساختگرایی به پساساختگرایی و هرمنوتیک نزدیک میشود. از آزادی نقد در بازنگری آثار کلاسیک با برداشتی نو هواداری میکند و اثر را دارای معناهایی چندگانه میداند که سبب میشود ناقدان بتوانند در زمانهای گوناگون از زاویههای مختلف درباره آن سخن بگویند.
جيمز تربر از داستاننويسان بزرگ معاصر امريکا و جهان است که او را بعد از مارک توين، بزرگترين طنزنويس امريکايي ميدانند. در اين تحقيق، يکي از داستانهاي معروف او با عنوان زندگي پنهان والتر ميتي با توجه به ديدگاه روانشناختي کارن هورناي، مورد نقد و بررسي قرار گرفته است؛ داستاني که بدون آگاهي از نقد روانشناختي، فهم آن، چنانکه بايد ممکن نيست. بر اساس ديدگاه روانشناختي کارن هورناي، والتر ميتي، شخصيت اصلي اين داستان، ميتواند بازتاب خود جيمز تربر باشد، شخصيتي که در زندگي واقعي بسيار بيعرضه، حقير و ناتوان است و از اين رو، تنها با توسل به تخيل ميکوشد کاستيها و حقارتهاي خود را جبران کند.
اژدهاكشي از جمله مواردي است كه تني چند از پهلوانان نامي ايران از جمله رستم، بدان دست يازيدهاند؛ چرا كه در گستره اساطير ايران، اژدها، نماد خشكسالي است و در واقع، كشتن اژدها نماد پيروزي ترسالي بر خشكسالي است. اما موردي كه در ايران با نماد خشكسالي بودن اژدها تناقض دارد، رستم دستان است. او اگر چه در خوان سوم، خود نيز به كشتن اژدها موفق ميشود، هم درفش او اژدها پيكر است و هم به نياي خود ضحاك (اژي دهاك اوستا) نيك ميبالد كه اين امر با اژدهاكشي او و نماد خشكسالي بودن اژدها در اساطير ايران تناقض دارد. نگارنده در اين جستار به اين نتيجه رسيده است كه درفش اژدها پيكر رستم و تقدس اژدها در ديدگاه او احتمالا تحت تاثير اساطير چين به ايران راه يافته است؛ از اين رو اژدهايي كه توتم رستم است و سخت آن را گرامي ميدارد برخلاف اساطير ايران، نماد باران و طراوت و ترسالي است.