ادبیات فارسی اوایل قرن بیستم میلادی شاهد پیدایش قالب شعری جدیدی بود که ما آن را امروزه به اسم «چهارپاره» میشناسیم. این رویداد ادبی با دو پدیده مهمّی که این مقطع از تاریخ ادبیات فارسی را رقم میزد، همزمان بود. از طرفی در این دوره مفهوم «انقلاب ادبی» به حوزه شعر فارسی راه پیدا کرده و نزد دو گروه سرایندگان متجدّدِ محافظهکار و سنّتشکن به رهبری محمدتقی بهار و تقی رفعت رواج فراوان یافته بود. این مفهوم را هر یک از دو گروه به راهکاری اطلاق میکرد که در راه تجدّد شعر فارسی در پیش گرفته بود. از طرف دیگر، منتقدان و تاریخنویسانِ شعرِ فارسی اجماع شبه تام دارند براینکه در این دوره شعر غربی سرچشمه اساسی الهام متجدّدانِ شعر فارسی بود. از آنجا که پیدایش و رواج چهارپاره در این دوره به هیچ وجه پدیدهای اتّفاقی و خودجوش نمینماید، این سؤال به ذهن خطور میکند که این رویداد ادبی چه رابطهای با دو پدیدف مذکور داشته است؟ در این مقاله نشان میدهیم که قالب چهارپاره از شعر فرانسه و مشخّصاً از شعر ویکتور هوگو سرچشمه گرفته و به آنچه متجدّدانِ محافظهکار آن را «انقلاب ادبی» به مفهوم رمانتیسم فرانسه میدانستند عینیّت بخشیده است.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
کتاب حاضر، روایت تطور تاریخی ایران پس از عصر صفوی است که با تکیه بر مفهوم زندگی غربزدگی، در فرهنگ شرق و غرب، نگاشته شده و این مباحث را دربردارد: مبانی فرهنگ و هنر در شرق و غرب، زمینههای روابط فرهنگی و هنری ایران و غرب، پیدایی منورالفکری سکولار و روشنفکری دینی، گفتوگویی در باب غربزدگی در مدرنیسم دینی معاصر، مبانی هنر در شرق و غرب، شعر و ادب دنیای نفسانی، غربزدگی در نقاشی سنتی ایران، از نمایش سنتی تا نمایش غربزده، و غربزدگی در موسیقی سنتی ایران. به تصریح نگارنده: “نهضتی که در دوره رنسانس به نهضت اومانیسم یا انسانمداری تعبیر شد. همانچیزی بود که در صورت آدابدانی و بشریت تجلی کرده بود اصل و مبدا جدایی تمدن غرب از تمدنهای شرقی و دینی همین نهضت بود. فرهنگ غرب پس از رنسانس، علیالخصوص قرن هجدهم به سرتاسر عالم توسعه یافت و به منزلهی تنها فرهنگ موجود زندهی عالم تلقی گردید. بدینطریق فرهنگ زندگی غربیان چون الگو و نمونهی اعمال شرقیان. تلقی شد. در ضمن فرهنگمداری غرب، اعتقاد به برتری اروپایی نیز پدید آمده است که یک نظریهی شبه علمی محسوب میشود. داروینیسم که در قلمرو زیستشناسی و تاریخ طبیعی پدید آمد، نظریهی نوید استیلای تمدن غرب بر آسیا تلقی شد. نظریهی استبداد شرقی و قبول ضعف جسمانی و فکری شرقیان نیز که از آوای مونتسکیو و منورالفکران و قبل از آنان، سیاحانی که با اصول و تفکر غربی به شرح و زندگانی اقوام شرق پرداخته بودند، داروینیسم اجتماعی صحه میگذاشت.