نظريه عالم مثلي ـ اعتقاد به وجود جهاني مثالي که پيش از خلق دنياي مادي موجود بوده است ـ پيش از افلاطون در انديشههاي زرتشت و اعتقاد او به جهانفروشي وجود داشته است. چنين تفسيري از وجود دوگانه جهان (جهان «مثالي و عالم «سايه»)، در انديشه فلاسفه و عرفاي اسلامي نيز نفوذ کرده، از آن به «اعيان ثابته»، «عالم مثل معلقه» و ... تعبير شده است. در انديشه يونگ نيز وجود «کهنالگو»ها را در جهاني ماوراي ادراک محسوس («ناخودآگاه جمعي»)، تفسيرجديد و انسانشناسانهاي از همان صورتهاي مثالي و عالم مثلي دانستهاند. همه اين نظريهها برپايه صدور معقول درمحسوس و نزول از وحدت به کثرت و نظام سلسله مراتبي استوار است. چنين ديدگاههايي وقتي به تبلور ادبي ميانجامند، شکلي از ادبيات تمثيلي يا رمزي را به وجود ميآورند که درونمايهاي دوگانه («ممثل به» ملموس و «ممثل» مجرد) به اثر ميبخشد. در آثار و افکار مولانا نيز اين جهانبيني فلسفي و نمودهاي ادبي آن به روشني قابل پيگيري است. مباني نظري اين تفکر را در مثنوي و فيه مافيه و نمودهاي ادبي آن را در مثنوي ميتوان مشاهده کرد. اين جستار، ضمن توصيف سير تحول اين افکار، پيوند نظريه فلسفي عالم مثلي را با ادبيات تمثيلي ـ که در ارتباط بين سمبوليزم غربي و ايدهآليسم افلاطوني متجلي شده است ـ مورد بررسي قرار ميدهد و به بيان نمودهاي فکري و ادبي آن درجهانبيني مولانا و ادبيات تمثيلي او در مثنوي و فيه مافيه ميپردازد.
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
این کتاب اشعار فارسی سیدجعفر موسوی حاوی الف) دو مثنوی در بحر خفیف-مخبون محذوف-یکی تحت عنوان (حدیث نفس) شامل موضوعات مختلف در حدود (1723) بیت، و دیگری (بالاخانه غمها) که از نوشته نویسنده معروف (مصطفی لطفی منفلوطی مصری) برداشته شده است و در حدود (303) بیت می باشد. ب) غزلیات ج) متفرقات د) قطعات
در اين جستار بر اساس نقد اسطورهشناختي به بررسي نمادينگي عناصر متضاد چهارگانه در اساطير، به ويژه اسطورههاي خاک و باد و مشاهده تبلور آن در شاهنامه فردوسي پرداختهايم. تجسم ضديت جوهري و وحدت نهايي ميان عناصر متضاد، از فرافکني محتويات ناخودآگاه در موضوعات بيروني، در جهت غلبه بر طبيعت منتج شده است که در اين ميان، هر آخشيج صاحب نقشهايي شده است که در اساطير جهان، از جمله شاهنامه عموميت دارد. در اساطير، خاک ماده اوليه تشکيلدهنده حيات مادي و زندگي جسماني انسان، و همچنين بستري براي مرگ و اضمحلال و پايان حيات گيتيانه او به شمار آمده است و باد نمادي از خشم طبيعت و بروز اختلال در تعادل ميان طبايع است که بارزترين نمودهاي آن را در اسطوره توفان (در تلفيق با آخشيج آب) و ديو باد ميتوان جستجو کرد.
شاهنامه فردوسي روحي يکتاپرستانه دارد و سطوح ديني، آييني و اساطيري موثر در ژرف ساختروايي آن در طول تاريخ دچار «اسطورهزدايي» شده است، اما با شيوههاي تحليلي ميتوان بازماندههاي بسياري از باورهاي کهن را هم در سطوح نمادين روايات و هم در زبان و تعابير و تصاوير فردوسي بازجست. يکي از مهمترين بخشهاي شاهنامه که نشانههاي يک بنيادشناسي الهي را در آن ميتوان يافت، «خردنامه» ديباچه کتاب و معروفترين عبارت آن، يعني مصراع نخست آن («به نام خداوند جان و خرد») است. در اين جستار، با استفاده از رهيافتهاي زباني و معنايي و به ياري استدلالهاي ريشهشناختي و تفسير فلسفي، اين موضوع بررسي شده است که اين مصراع ـ علاوه بر نمايش باورهاي کهن حکمت مشايي که «عقل» و «نفس» کلي را دو مولود آغازين «احد» ميداند ـ ميتواند تفسيري ديگر از هويت فلسفي خداي يگانه در حکمت خسرواني را که «جان بخشي» و «خردبخشي» دو شاخصه اصلي معرفتشناسي الهي آن را تشکيل داده است، نمادينه کرده باشد.