ابراهیم نصر الله، رمان نویس معاصر فلسطینی، در مجموعه رمانهای «کمدی فلسطینی» غالباً به شکلی واقعگرایانه توجه خویش را به موضوع فلسطین و سرنوشت مصیبت بار مردم این سرزمین معطوف نموده است، اما او در یکی از رمانهای این مجموعه، به نام: «طفل الممحاه» (کودکِ پاک کن)، شیوهای متفاوت در پیش گرفته و در آن، برخلاف دیگر آثارش، از الگوی واقعگرایانه در روایت و پیرنگ حوادث پیروی نکرده است، وی در این رمان. حوادث فرا واقعی را در بستری از واقعیتها ارائه نموده و پیرنگ رمان را بر آنها استوار ساخته است. جستار حاضر، با روش توصیفی ـ تحلیلی این رمان را از منظر پیوند میان باورهای دینی و رئالیسم بررسی نموده است. نتایج به دست آمده از این پژوهش گویای آن است که نویسنده درتلاش به منظور ایجاد هماهنگی میان مضمون و فرم، ابتکاری نو در رمان معاصر عربی به خرج داده است. او با این اثر، میان باورهای عامیانه مردم با رئالیسم جادویی پیوندی هنری ایجاد نموده است.
رئالیسم جادویی سبکی ادبی است که در آن عناصر جادویی با عناصر واقعی در هم آمیخته میشود. فرانتس رو، منقد آلمانی اولین کسی بود که در دهه بیست میلادی این واژه را به کار برد، او با این وازه آثار چند نقاش آمریکایی را نقد کرد، نقاشانی هم چون ایوان آلبرایت، پل کادموس، جرج توکر، و ... که فرا واقعی آثاری را خلق کرده بودند اما در عرصه ادبی با خلق اثر صدسال تنهایی گابریل گارسیا مارکز در سال 1967 بود که این سبک به وضوح مطرح شد. آثار خورخه لوئیس بورخس نیز مایه رئالیسم جادویی دارد.
در مقالۀ حاضر، به بررسی این مسئله پرداختهایم که آیا میتوان رمان معروف طبل حلبی ، اثر گونتر گراس را طبق آنچه بیشتر ادعا میشود، یک اثر رئالیسم جادویی نامید. بررسی تطبیقی عناصر تشکیلدهندۀ سبک هنری- ادبی بهکاررفته در این رمان و مقایسۀ آن با مؤلفههای بهکارگرفته در رمان یکصد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز، بهویژه دربارۀ بهکارنگرفتن عنصر خموشی نویسنده و نیز به دلیل نبود دو عنصر قلت و آنیت، نشان میدهد که نمیتوان طبل حلبی را در زمرۀ آثار رئالیسم جادویی قرار داد. در این پژوهش، با استفاده از روش دقیقخوانی و مقایسه با رمان یکصد سال تنهایی مارکز و نیز روش تمثیل و نمونهآوری، بخشهایی از متن هر دو رمان را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهایم که تنها ویژگی شاخص و روشن رئالیسم جادویی، یعنی خموشی نویسنده، در رمان گراس، آشکارا نادیده گرفته شده است؛ علاوه بر آن، وجود تردیدی پایدار و پیوسته درطول اثر، سرانجام اعتبار رئالیسم جادویی بودن آن را مخدوش و منتفی میکند. براساس گفتۀ معروف فرانتس رو دربارۀ حیات پنهان نیروهای خارقالعاده در جهان پیرامون، دو نتیجه به دست میآید: نخست، عنصری جدید که آن را قلت نامیدهایم. مراد از این عنصر آن است که رخدادهای غیرعادی و ماوراءالطبیعه نمیتوانند پیاپی و به تناوب رخ دهند؛ دوم آنکه اینگونه وقایع باید بهفوریت و آنیت ظاهر شوند و بیدرنگ پایان یابند؛ بنابراین کنترلشدنی نیستند؛ حال آنکه در این رمان، قدرت حیرتانگیز اسکار نهتنها بارها استفاده میشود، بلکه در هر زمان که وی اراده کند، در دسترس و کنترلشدنی است.
از آنجا که ایران و فلسطین، در طول تاریخ خود، همواره با حوادث فراوانی، دست به گریبان بودهاند، لذا ادبیات پایداری در این دو سرزمین، به شکلی بسیار برجسته رواج یافته است. بیان شاعرانه حس وطندوستی، مبارزه علیه استبداد و استعمار، و فداکاری در راه وطن، از ویژگیهای بارز این گونه ادبی بوده که در شعر پایداری این دو سرزمین، بازتابی گسترده داشته است. در جای جای دیوان اشعار، شاعر آزادیخواه ایرانی، ملکالشعرای بهار، و شاعر ملیگرای فلسطینی، ابراهیم طوقان، احساس عشق به وطن و جان بازی در راه آزادی آن، به خوبی متجلی است، و به دلیل اینکه درونمایه اصلی شعر میهنی این دو، تحریک حس وطن دوستی و تکیه بر ملیگرایی، به منظور خلق روحیه پایداری در میان مردم است، لذا شعر اجتماعی و سیاسی این دو، وجوه اشتراک فراوانی با هم یافته است.
رئالیسم حقيقت را به شيوههاي گوناگون کشف و بيان ميکند. اين شيوهها عبارتاند از تشريح جزئيات، تحليل دقيق جامعه و تصويرکردن شخصيت در پيوند با محيط اجتماعي. محمود تيمور و محمدعلي جمالزاده، بنيانگذاران داستاننويسي عربي و فارسي هستند. اين دو بيشتر داستانهايشان را در قالب رئاليسم به نگارش در ميآوردند. در اين مقاله ابتدا فرازي از زندگي محمود تيمور و جمالزاده و جايگاهشان در ادبيات داستاني عربي و فارسي را بيان ميكنيم، در ادامه شباهت و تفاوتهاي گرايشهاي رئاليستي اين دو را مورد بحث قرار ميدهيم و از رهگذر آن گرايش غالب رئاليستي و نگرش آنها به رئاليسم را بيان ميكنيم. پژوهش حاضر در پي بيان تفاوتها و شباهتهاي سبک رئاليستي اين دو نويسنده است. بررسي اين تفاوتها و شباهتها با در نظر گرفتن مکتب آمريکايي ادبيات تطبيقي به عنوان روش تحقيق تطبيقي است.