یکی از مباحث مهم نقد ادبی پرداختن به بنمایههای ادبیات داستانی است. بنمایهها را از جهت اهمّیت و نقشی که در داستآنها اعم از منظوم یا منثور دارند میتوان به دو دسته بنمایههای ایستا و بنمایههای پویا تقسیمبندی کرد. توصیفها در عین حال که انواع مختلفی را در بر میگیرند (توصیف بیانی از داستان است که راوی با نظرگاه خود به ترسیم محیط، اشیاء، سیمای ظاهری و باطنی شخصیّتها میپردازد)، از بنمایههای ایستا بهحساب میآیند و از این جهت که کنش و رویداد محسوب نمیشوند، در برابر بنمایههای روایی که در سیر علّی و معلولی قرار میگیرند، قابل حذفاند. امّا این بدین معنا نیست که بتوان اهمّیت درجه دومی را برای این نوع از بنمایهها در برابر بنمایههای پویا قائل شد و از کارکردهای گوناگون آنها (بیان حقیقت واقع، توضیح، تفخیم، جداسازی بخشهای روایی، القاءگذر زمان، تزئین، تأثیر عاطفی، تمهیدساز، تعلیق، آگاهی دهندگی و ...) غافل ماند. مطالعه در حیطه روابطِ بنمایههای پویا و ایستا، روایت و توصیف، نقش و کارکردهای توصیف را در ادبیات داستانی بهتر تبیین مینماید، خصوصاً اینکه در بادی امر ظاهراً توصیف از ارزش ثانویه برخوردار است. در این مقال با توجه به منظومه عاشقانه ویس و رامین ِفخرالدین اسعد گرگانی، به مهمترین کارکردهای توصیف پرداخته شده است.
کتاب نرگس و زرین دهن اثر هرمان هسه نخستین بار در سال هزار و سیصد پنجاه توسط مترجم توانا سروش حبیبی به فارسی برگردانده شد با نام نرگس و زرین دهن که البته همانطور که بهتر می دانید نام اصلی کتاب نارتسیس و گلدموند است که در سال هزار و نهصد و سی توسط هسه نوشته و نشر یافت. البته می توان گفت یکی از سه اثر برتر کتاب های هرمان هسه است که بدلیل بازگو کردن روابط جنجالیترین کتابش نیز شناخته شد و در فهرست پر مخاطبترین و مشهورترین کتابهای نویسنده محسوب میشود داستان یک گردش دایره وار است و مکان روایت از یک سیکل در ماریابرون شروع و پس از گذر از چند مکان چون روستا، دشت و قصر و صحرا و شهرها و در اخر بازگشت به همان مبدا. و نکته جالبی که نه در این اثر بلکه در کلیه آثار هرمان هسه تکرار میشود ساختار خاص و تکنیکی نویسنده براساس 2 قطبی بودن ساختار است و رو ح و جسم آدمی در سیر داستان در این اختلاف قطب سرگردان می نماید و آدمی را متفکرانه به شرح ماجرا گوش بزنگ می نماید و حقیقتا با دیدی فیلسوفانه به روایت و شرح و توصیف می پردازد.
زمانی که شاه طهماسب پایتخت خود را به قزوین انتقال داد در قزوین طرح باغ سعادت آباد انداخته و عمارات زیادی ساخته شد و به جعفرآباد موسوم گردید. در و دیوار و ایوانهای این ابنیه باشکوه و زیبای بدست استادان و نقاشان بی نظیر آن زمان در نهایت سلیقه و ذوق تزئین و منقش گردید. بیشتر این نقوش دیواری در منظومه "دوحه الازهار" که مثنوی دوم از خمسه سوم شاعر بنام "جنات عدن" است مشروحا توصیف گردیده است. بقایای این نقوش در عمارت چهل ستون قزوین نشان میدهد که اکثر آنها طی قرون ماضی آگاهانه و ناآگاهانه از بین رفته و یا روی پاره ای از آنها دوباره تحت مضامین مختلف نقاشی شده است. در هر صورت مثنوی "دوحه الازهار" تنها منبع معتبری است که میتوان بر پایه ای وصف گر منظوم این نقاشیها و با استناد به بقایای موجود و مقایسه علمی آنها نقوش دیواری مندرج در مثنوی را تا حدی نزدیک باصل خود از نو احیا کرد. از اینرو رساله منظوم "دوحه الازهار" نه فقط برای ادبیات خاورشناس بلکه برای هنرشناسان و متخصصین هنرهای زیبا نیز قابل توجه و جالب میباشد. مثنوی "دوحه الازهار" شامل 1170 بیت بوده و در بحر هزج سروده شده است. این منظومه نیز نظیر سایر رسالات منظوم قرون وسطی با توحید نعت و مدح شاه طهماسب بطور ایجاز که بمثابه مقدمه مثنوی است آغاز میشود و سپس باغ سعادت آباد نقشه معماری پارک سلطنتی جعفر آباد، خیابانها و ایوانهای جانب شمالی و جنوبی ابنیه و قصور واقع در سمت مشرق پارک قصر شیروانی و ... توصیف میشود...
آشنايي با متون نظم و نثر كهن زبان فارسي و كشف رمزها و اشارات و اصطلاحات و انديشههاي موجود در زبان و بيان شاعران و نويسندگان كهن، حلقه پيوند گذشته و حال قوم ايراني است و موجب غنا، تحول، تنوع و پويايي ادب فارسي در مقطع كنوني است، در راستاي همين انديشه ابياتي از حديقه الحقيقه سنايي مورد بررسي قرار گرفته است. شاعري كه آثارش آينه آغاز و انجام رگههاي خاص تفكر فرهنگي و اجتماعي و اخلاقي و به تعبيري مجمع اضداد در جامعه ما بوده است. و خصوصا حديقه، كه خود سرآغازي مهم در شعر فارسي محسوب ميشود. تاثيرپذيري بسيار اين شاعرگران مايه از قرآن كريم، احاديث، روايات، تاريخ، اشعار و امثال شاعران عرب، به كارگيري علوم، همراه با قدرت خلق معاني و تعابير و امثال، ريزنگريها و چابك دستيهاي شاعرانه، همراه با عذوبت كلام ـ هر چند گروهي نپسندند ـ و ايجاز، هم برگيرايي كلام ميافزايد و هم دريافت كنه معاني را دشوار مينماياند و بدين سبب شعر سنايي را نيازمند شرح و بررسي ميسازد.
ابوالمعالی نصرالله منشی و حکیم سنایی از نام آوران بزرگ ادب فارسی هستند که حدودا معاصر یکدیگر زیست کردهاند (با اندک تقدم تاریخی که از حیث زندگی محتملا برای سنایی قائلیم) و دو اثر سترگ «حدیقه الحقیقه» و «کلیله و دمنه» را به زبان و فرهنگ غنی فارسی ارزانی کردهاند؛ دو اثری که چون دو ستاره رخشنده در فلک بهرامشاهی درخشیدن گرفتهاند. هرچند که ظاهرا ابوالمعالی به کار ترجمه «کلیله و دمنه» ابن مقفع پرداخته است ولی میدانیم توانمندی مترجم در حیطه زبان و ادب فارسی و عربی او را بر آن داشته است که چرب دستی کند و ـ به موازات تعهد و تقید به متن اصلی ـ متن ابن مقفع را به آیات قرآنی و احادیث نبوی و امثال و اشعار شاعران عرب و عجم بیاراید و خود خواسته است که در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود و از این حیث مسلما خود آفرینشگری دگر است. به همین سبب نگارنده در این گفتار به مقایسه موضوعی و محتوایی این دو اثر پرداخته است تا میزان تاثیرپذیری آنها را بر یکدیگر در فضای فرهنگی عصر غزنویان با تکیه بر حکایات، امثال، اشعار، تلمیحات، تعابیر و اصطلاحات خاص، مورد ارزیابی قرار دهد که خود به خود اثرات متن ابن مقفع بر سنایی نیز تا حدی مکشوف میشود.