آنچه در این نوشتار به آن پرداخته میشود، ابهام، تنوع و پرورش استعاره در غزل بیدل است. بیدل با نگاهی استعاری به پدیدههای جهان، نامهای قراردادی را با معادلهایی استعاری مبادله میکند تا راهی به ماهیت اشیا بگشاید. در نتیجه، با تنوع و فراوانی استعارههای دیریاب، جهانی خیالی و سورئالیستی رقم میخورد که درک شعر وی را دشوار میسازد. این شاعر بزرگ در کنار استعارههای نو و شگفت، و ابهامی که آگاهانه آفریده، از جادوی انسجام در اندیشه و اجزای غزل غافل نمانده است. وی میداند که شعر مبهم اگر دارای انسجام و وحدتی سازمند باشد ـ حتی بدون درکشدن ـ موجب لذت هنری خواننده میگردد و در ناخودآگاه وی تأثیر میگذارد. بنابراین، او اغلب با حمایتهای آشکار و پنهان از استعارههای بعید در مسیر غزل (در بیت، ابیات همجوار و کل غزل)، توانمندی خود را در ایجاد شعر مبهم، اما منسجم به ظهور میرساند. نگارنده این حمایتها را «پرورش استعاره» نامیده و با ذکر نمونههایی، شگردهای گوناگون شاعر را در غزل او نشان داده است.
مولف در پیشگفتار کتاب "استعاره و ترجمه" میگوید: "اینجانب حین تالیف و تحقیق و ترجمه مطالبی گرد آوردم که بتواند تا حدی راهگشای این رشته باشد.کتاب با "روششناسی پیشنهادی ارزیابی ترجمه ادبی" شروع میشود که بحثی کلی در ارزیابی ادبی است. در ایران معمولا انتقاد از ترجمه، خالی از حب و بغض نیست، بیشتر نظریست و سلیقهای و عاری از معیارهای ملموس. اگر هم به ندرت چنین باشد، حداکثر از سه سطح واژگان، دستور، و سبک فراتر نمیرود. در این گفتار برآنیم تا با استفاده از روششناسی پیشنهادی کارمن والروگارسس و دیگران بالاخص پیترنیومارک نوعی روششناسی برای ارزیابی ترجمه ادبی پیشنهاد نماییم تا اظهارنظرها در مورد ترجمه منطقی، مستدل، ملموس و قابل اعتماد باشد نه سراسر دشنام یا تعریف و تمجید یا راه میانه و محافظهکارانه یکی به میخ و یکی به نعل زدن......
این کتاب که از هفت مقاله تشکیل شده، تلاشی است برای معرفی دیدگاههای گوناگون درباره تعبیری به نام «استعاره». این دیدگاههای عمدتاً نو، استعاره را از صرفاً سطح ادبی، شعری و هنری خارج میکنند و فراگیری آن را در کل نظام زبان و تفکر نشان میدهند؛ از اینرو بهنوعی این مقالات نگاهی غیرمتعارف به مفهومی دارند که به طور سنتی آن را بخشی از ادبیات و بلاغت انگاشتهاند.
شیوه تفکر هنرمند و نوع نگرش او به جهان هستی، بسته به این که تا چه اندازه بتواند دربردارنده دیدگاهی باشد که ضمن خلق جهانی نو، شمولیت بیشتری نسبت به مسایل اساسی زندگی بشر داشته باشد، ضامن بقای اثر او خواهد بود. در این مقاله، سعی بر این است که با مقایسه طرز کاربرد و استخدام چند واژه که حافظ و خاقانی به تکرار، در اشعار خود به کار بردهاند و هم چنین نوع رفتار هنری آنها با مظاهر طبیعت در جایگاه یکی از مهمترین عوامل زیبایی، چگونگی نگرش آنها به هستی و هنر، واکاوی شود تا از این طریق بتوان پاسخی برای این سؤال یافت که: دلیل استقبال از شعر حافظ و مهجور ماندن شعر خاقانی چه عواملی بوده است؟
برای دریافت چرخشهای معنایی و در نتیجه ژرفساخت متفاوت با رویه ظاهری اشعار و نیز شناخت مخاطب پنهان غزلهای حافظ ـ در غزلهایی که روی سخن با شخصیتی خاص است ـ ، کشف نشانههای درونمتنی نهتنها راهگشا که اجتنابناپذیر است. حافظ شخصیت مورد خطابش را - بویژه در غزلهای انتقادی - با ناموارههایی چند میخواند تا زوایای وجودی وی را با زبانی پنهان و پرنشانه معرفی نماید. این امر ضمن آنکه شعر را تاویلبردار میسازد، باعث توهم تعدد مخاطب نیز میگردد. مقالهی حاضر غزلی به مطلع صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش را با توجه به حرکت عمودی شعر و یافتن و نمایاندن نشانههای درونمتنی مورد بررسی قرار داده است. این غزل یکی از غزل ـ شخصیتهای پر از طنز حافظ است که در سراسر آن روی سخن با یک مخاطب است که وی را با ناموارههای مختلفی چون صوفی، میرعاشقان، رب و شاه میخواند تا افشاگر شخصیت خونریز و بادهنوش محتسبی ریاکار به نام امیر مبارزالدین باشد.