بحث تقابل عقل و عشق يا «فلسفه و عرفان» بحث فراگير و درازدامني است. کمتر اثري عرفاني ميتوان پيدا کرد که از پرداختن به اين موضوع غفلت ورزد. در ميان صاحبان آثار عرفاني، مولانا از جمله بزرگترين شاعران و عارفاني است که در موارد زيادي به اين موضوع پرداخته و راه شناخت مبتني بر دل (کشف و شهود باطني) را بر شناخت عقلي برتر دانسته است. در ساير متون عرفاني نيز جلوههاي مختلف اين تقابل به چشم ميخورد؛ ليکن تفاوت عمده نگرش مولوي به اين مسئله با ديگران صرفنظر از ژرفنگريها و باريکبينيهاي وي در بيان آفات عقلگرايي و تمسک به عقل به منزله راهي غيرقابل اعتماد در معرفت، انگشتنهادن بر فلسفه به عنوان يک علم و فن است که ويژگيهاي خود را دارد و از ابزارهاي خاص فلسفي و عقلاني در شناخت بهره ميبرد. مولانا در مثنوي، گاه با اشاره دقيق به همين اصطلاحات فني فلسفي که فيلسوفان در عرضه انديشههاي فلسفي خود از آنها سود ميجويند به ستيز با فيلسوفان برخاسته و با بياعتبار دانستن ابزار فلسفيان، در ستيزي که در نهايت به تقويت بينش عرفاني او ميانجامد وارد شده است. در اين مقاله سعي شده است انديشههاي خردستيزانه مولوي را با تکيه بر نقد برخي از اين اصطلاحات، در مثنوي بررسي کنيم.
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
این کتاب اشعار فارسی سیدجعفر موسوی حاوی الف) دو مثنوی در بحر خفیف-مخبون محذوف-یکی تحت عنوان (حدیث نفس) شامل موضوعات مختلف در حدود (1723) بیت، و دیگری (بالاخانه غمها) که از نوشته نویسنده معروف (مصطفی لطفی منفلوطی مصری) برداشته شده است و در حدود (303) بیت می باشد. ب) غزلیات ج) متفرقات د) قطعات
اين مقاله كوشيده است پس از ذكر مقدمهاي كافي پيرامون روح و روان و كيفيت آن از نظر فلاسفه و عرفا و همچنين روح از منظر قرآن، به بررسي و تبيين بازتاب شاعرانه روح و روان در شعر سنتگراي معاصر با تكيه بر اشعار علامه حسنزاده آملي، حكيم هيدجي و شهريار كه هركدام نماينده طيفي از شاعران با رويكردها و ديدگاههاي متفاوت هستند، بپردازد و در مسير و فرايند پژوهش بدين نكته رسيده است كه شاعران فوق با تاسي از تعاليم و آموزههاي قرآني و ديدگاههاي عرفاني، فلسفي و ديني بر اين نظرند كه انسان مركب از جسم و روح است كه جسمش به اقتضاي ماهيتش فناپذير و روحش به جهت تجردش ناميراست. آنان به تاثير و تاثر جسم و روح معتقدند و روح را عنصر ملكوتي و رجعت يابنده به موطن اصلي ميدانند و بر اين باورند كه همه شرافت آدمي مترتب بر اين عنصر است و كمال و اعتلاي صفاتي آن بدين بعد بسته است. آنان بعد خاكي انسان را فاقد كرامت و فضيلت ميشمارند و اعتقاد دارند كه روح مجرد از ماهيت است و پس از متلاشيشدن جسم همواره باقي خواهد ماند.
در مقايسه محتوايي آثار مهم ادبيات عرفاني ايران و نيز تمام آثاري که صبغه عرفاني دارند، موضوعات مشترک فراواني به چشم ميخورد که بحث تقابل عقل و عشق يکي از آنهاست و ميتوان از آن به رويارويي فلسفه و عرفان نيز تعبير کرد. در اين منازعه بخش قابل توجهي از غوغاي کارزار عقل و عشق شاعران متوسطي هستند که تنها با سلاح تقليد و تکرار انديشههاي خردستيز در ميدان ظاهر شدهاند و نه از روي باورهاي برخاسته از تجربههاي عرفاني. آنها صرفا از ديدگاه ذوقي و شاعرانه و با تکيه بر سنتهاي ادبي، عشق را بر عقل ترجيح داده اند ليکن در ميان انبوه اين شعرا، شاعران معدودي را نيز سراغ داريم که با افکار متعالي عرفاني در اين مصاف قد علم کردهاند و انديشههاي خردستيز و فلسفه گريز در کلام آنها به شکل بنيادين و به عنوان يک باور استوار، و نه از روي تقليد و تكرار مطرح ميشود. در ميان شاعران دسته اخير، حافظ به دليل تجلي انديشههاي خردستيز در نهان و آشکار شعرش جايگاهي ويژه دارد. با توجه به شعر و انديشه حافظ اگرچه انتظار نميرود مقام و دلبستگيهاي عرفاني حافظ با آنچه ما از مولانا و عطار سراغ داريم، پهلو بزند ليکن حضور انديشههاي عرفاني و به تبع آن باورهاي خردستيز در کلام او به قدري پررنگ است که اگر او را به عنوان شاعري عارف ـ نه عارفي شاعر ـ در سلک اين بزرگان ياد کنيم، سخني به گزاف نگفتهايم. در اين مقاله جلوههاي مختلف خردستيزي در ديوان حافظ که در لباس ذم عقل جزئي، نفي فلسفه و حکمت فلسفي، نفي علوم مکتبي و مدرسي و توصيه به مستي رخ مينمايد، بررسي شده است.