بررسی اجمالی آثار کهن نظم و نثر فارسی نقش عمده داستانپردازی را در ادبیات مشهود میکند. از میان آثار گرانسنگ ادب فارسی، کتاب تاریخ بیهقی به عنوان یک کتاب تاریخی ـ داستانی، قابلیتهای فراوانی را در خود نهفته دارد که یکی از آنها مطرح کردن داستانهای آن در قالب یک طرح نمایشی است که میتوان به صورت ادبیات نمایشی برای اجرا در صحنه تئاتر به ادبیات این مرز و بوم تقدیم کرد. با عنایت به این موضوع نگارنده داستان افشین و بودلف را از این کتاب انتخاب و آن را بر اساس تعاریف ارائه شده از ساختار یک طرح نمایشی بررسی و تحلیل کرده که در مقاله حاضر مفصلاً به آن پرداخته شده است.
این کتاب، پژوهشی است در واژگان، افعال و امثال، اصطلاحات درگاهی و دیوانی و ویژگیهای طبقاتی، لغات و ترکیبات، آیات و احادیث، اعلام تاریخی و جغرافیایی، امثال و حکم، به همراه حوادث جریانهای زمان نویسنده و نقشههای جغرافیایی تاریخی تاریخ بیهقی. بیشترین بخش کتاب به شرح بیش از 1200 علم جغرافیایی، تاریخی و اشخاص تاریخ بیهقی اختصاص داده شده است.
نزدیکترین مفهومی که برای این کلمه یونانی در زبان فارسی می توان یافت "کارکرد" است و برای کلمه تیاتر نیز "نمایشگاه" یعنی انجا که مردم چیزی می بینند مناسب خواهد بود. این دو کلمه ما را به یک حقیقتی راهبردی خواهد نمود و آن اینکه "درام" با عمل و حرکت آغاز شده و همه جا کردار را مقدم بر گفتار داشته است. زیرا در آن نخست رقص و پای کوبی و از آن پس سخن گفتن و مکالمه پیش می آید یا اول بدن در جنبش و تلاش می افتد و بعد روح و اراده ما به حرکت و کوشش شروع می کند. شک نیست که با گردش ایام در کیفیت درام تطور و تغییری ایجاد شده و امروز می توان درام های مربوط به روح را که جنبش و حرکت جسمانی آن نهایت مختصر است مشاهده کرد و یا احیانا دارم هایی را که هرگز نمی توان به نمایش آنها اقدام نمود......
«خرق عادت» يكي از نتايج مسلم مجاهده و رياضت عرفاني، و توجه و تمركز به ضمير ناخودآگاه سوررئاليستي است كه پيشينه آن يقيناً در بخشهاي گمشده تاريخ حيات بشر ـ اسطورهها ـ قابل پيگيري است. تاثيرپذيري سوررئاليسم، در انديشه و عمل، از انديشههاي عرفاني، منجر به ظهور برخي تشابهات و اشتراكات بين اين دو مكتب (در عين تقابلات و تمايزات بنيادين ادبيات عرفاني و سوررئاليستي با يكديگر) شده است كه «خرق عادت» عينيترين و شگفتانگيزترين ثمره برنامههاي نسبتاً مشتركشان محسوب ميشود. تنوع نتايج خارقالعاده، از جمله كرامات، كشف و شهود، تصادفات عيني، سحر و جادو، پيشگويي و غيبگويي، در نمونههاي عرفاني و سوررئاليستي، گرچه زمينه مناسبي براي ادعاپروري و هذيانپردازي محسوب ميشود، از منظري ديگر ميتواند به فلسفه انزواطلب و دنياگريز عرفان ختم شود كه ريشه در جريانات اجتماعي و واكنشهاي فردي عارف اديب، و به تبع آن هنرمند سوررئاليست دارد. تاكيد براين نكته نيز ضروري است كه «خرق عادت» ـ برجستهترين نقطه مشترك در نتايج عملي عرفان و سوررئاليسم ـ در مواردي چند، با آبشخورها، برنامهها و رسالتهايي كاملاً متفاوت بين دو مكتب، ظاهر شده است؛ بنابراين مطالعه تطبيقي «خرق عادت» بين عرفان و سوررئاليسم، نميتواند از اهميت و استقلال دو مكتب فكري عظيم در ادبيات جهان، بكاهد يا داعيه همساني، همانندي و پدرپسري عرفان و سوررئاليسم را داشته باشد.
شخصيتهاي داستاني از طريق انتساب خصيصههاي فردي، اجتماعي، سياسي و ... در يک متن معرفي ميشوند و در جريان کنشها و واکنشها، بازتابدهنده افکار، آمال و ناگفتههاي دروني خود، خالق اثر و ويژگيهاي محيطي هستند. هدف از مقاله حاضر، تحليل ساختار شخصيت و امکانات محيطي در ايجاد و شکلگيري شخصيتهاي داستاني در آثار داستاني «صادق هدايت» است. حضور شخصيتهاي تيپيک «هدايت» در محيط داستانهايش به رکود و ايستايي فضاي جامعه داستاني دامن زده است و «هدايت» با به نقد کشيدن اين ساختار در قالب شخصيتهاي درونگرا، منزوي، شکست خورده و ...، عمل شخصيتها را در برابر حوادث داستانياش به مبارزه طلبيده است. تعدد شخصيت به عنوان بيماري اجتماعي و رواني، شخصيتها و محيط داستاني را تحت تاثير قرار داده و هر دو را از خودشناسي، قدرت عمل و پويايي بازداشته است.