کانون روایت در تحلیل شگردهایی که داستانپرداز در خلق داستانهای خود از آنها بهره میگیرد اهمیت فراوان دارد. زاویه دید، با درنظرگرفتن بسط معنایی خود در روایات مدرن، منظری است ویژه که راوی به یاری آن مؤلفههای زمانی مکانی، شناختی عاطفی و ایدئولوژیکی ِجهان داستانش را شکل میدهد و گاه با تغییر و ایجاد تنوع در زاویههای دید و عرضه دیدگاههای گوناگون، مخاطب را به خوانش متن فرامیخواند و درنتیجه تعامل میان راوی، شخصیت و خواننده، داستان روندی پویا مییابد. در داستان «رزم رستم و اسفندیار» راوی با بهرهگیری از کانونهای گوناگون و متغیر روایی، صحنهها، حوادث، شخصیتها، کنشها، اندیشهها و احساسات درونی و برونی آنان را به زیبایی و هنرمندانه دربرابر دیدگان ما به تصویر میکشد و با غیاب و حضور خود در پارههای داستان و درهم آمیختن دو شیوه نقل و نمایش، مخاطب را به حضور، ارزشگذاری و قضاوت فرامیخواند. گاه با روایت داستان از دریچه دید شخصیتها، بر القاء مؤثر و صمیمانه داستان میافزاید و از کانون بدون راوی یا از زبان شخصیتها به بیان آموزهها و جهان نگری ویژه خود میپردازد و درنتیجه زمینه برای طرح و تلاقی آرای گونه گون فراهم میآید و از این منظر روایت با بسیاری از روایات مدرنِ امروزی برابری میکند. تحلیل گوشههایی از این داستان میتواند نبوغ فردوسی را در خلق این شاهکار جهانی به نمایش بگذارد.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
فردوسی سخن سرای شهیر ایران، نخستین بار داستان ضحاک و کاوه آهنگر را با بیانی شیرین در شاهنامه به رشته نظم کشیده است. فردوسی تمام داستان را در هفتصد بیت خلاصه کرده و از این داستان به شیوه مخصوص خود در مسایل اجتماعی نتیجه گیری نموده است. فردوسی در داستان کاوه و ضحاک دقیقا تشریح میکند که نخست ضحاک برای رسیدن به مقام پادشاهی پدر خود را کشت و سپس در طی سالیان دراز به قتل و غارت و بیدادگری پرداخت و سرانجام چون مردم از مظالم او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند به رهبری کاوه آهنکر قیام کرده حکومت جابرانه اش را سرنگون ساختند...
قافيه را ميتوان از زواياي مختلفي مورد بررسي قرار داد. براي تعيين نقش قافيه در بافت موسيقايي بيت، سامانهاي با چهار عامل تعريف، و در ادامه به اين فرضيه پرداخته ميشود كه توجه به قافيه به عنوان عنصر كليدي در بافت موسيقايي بيت و به كارگيري قافيههايي كه توان موسيقايي بيشتري دارد ويژگي سبك شخصي نيست بلكه متعلق به سبك دورهاي است. شايان توجه است كه تمام مراحل اين پژوهش اعم از طبقهبندي اطلاعات، تجزيه و تحليل دادهها آزمون فرضيهها و ... با استفاده از كامپيوتر انجام شده است.
درونمايههاي تعليمي ـ اخلاقي چنان با ادبيات پارسي و انواع آن در آميخته است که کمتر اثر ادبي را ميتوان يافت که از آموزههاي اخلاقي و تعليمي بيبهره باشد. شاهنامه فردوسي اثري حماسي است اما آکنده از آموزههاي اخلاقي چون دعوت به نيکي، تاکيد بر خردورزي، دفاع از مظلوم، نکوهش ظلم، آز، دروغ، پيمانشکني، تجاوز به حقوق ديگران و به طور کلي هر آنچه با بدي و زشتي پيوند دارد. اين مقاله سعي دارد درونمايههاي تعليمي ـ اخلاقي اقتباس شده از شاهنامه فردوسي و شيوههاي اقتباس آنها را در انيميشن قصههاي شاهنامه (به کارگرداني اميرمحمد يميني و نويسندگي احمد نيک کار، تهيه شده در شبکه آموزش، 1389- 1388) مورد بررسي قرار دهد و از اين گذر به چند پرسش اساسي پاسخ دهد: آموزههاي تعليمي و اخلاقي و تکنيکهاي سينمايي به کارگرفته شده براي تبديل اين آموزه به تصوير و انتقال آنها به مخاطب در انيميشن به چه صورت است؟ آيا کارگردان در استفاده از مفاهيم تعليمي به متن اصلي وفادار است يا بخشهايي را به فيلم افزوده است؟ استفاده از نظام تصويري تا چه اندازه در القاي اين مفاهيم و تاثير آنها بر مخاطب موثر بوده است؟ پژوهش در پايان به اين نتيجه دست مييابد که آموزههاي تعليمي و اخلاقي از انديشههاي محوري انيميشن است و با وجود وفاداربودن انيميشن به متن اصلي، در بخش اقتباس آموزههاي اخلاقي و تعليمي، بخشهايي به فيلم افزوده شده و بخشهايي با تاکيد بيشتر پررنگتر شده است. همچنين استفاده از نظام نشانهاي تصويري به جاي نظام نشانهاي کلامي با توجه به نوع مخاطب انيميشن که کودکان و نوجوانان هستند در القاي اهداف آموزشي فيلم ـ ساز بسيار موثر است.