طنز به عنوان بستری برای طرح برخی موضوعات انسانی، امروزه در ادبیات نوین بسیار مورد توجه است. این شیوه که در هنر کاریکاتور به صورت تجسمی میکوشد با برجسته نشاندادن برخی زوایا، بیننده را به سوی مفهومی خاص هدایت کند در شعر نیز در پی آن است تا نقش راهبردی خویش را حفظ نماید؛ بنابراین شاعر تمام تلاش خود را به عمل میآورد تا توجه مخاطب به معنای مورد نظرش جلب گردد. این گونه سخن، به ویژه در آثار میرزاده عشقی شاعر پارسیگو و احمد مطر شاعر معاصر عراق، القای مفاهیم بس حساسی را برعهده میگیرد و میکوشد آگاهی را بیش از هر عنصری در مخاطبان خویش تبلور بخشد و فضا را برای داشتن اجتماعی مطلوب فراهم کند؛ امری که البته تحقق آن چندان ساده نمینماید. جستار حاضر بر آن است ضمن تشریح ویژگیهای مفاهیم شعر دو شاعر، به کارکرد طنز در آن بپردازد و گستره عملکردش را مورد بررسی قرار دهد. این مقاله با استفاده از روش تطبیق اندیشههای دو شاعر که ذیل این شیوه بیان واقع میشوند به تفحص درباره مضامینی خواهد پرداخت که در شعرشان به قالب طنز، هویت میبخشد.
آموزشهای زرتشت پیامبر ایران درباره روش اندیشیدن و کامیاب شدن در زندگی ، تألیف تهمورث ستنا با ترجمه موید رستم شهزادی، مشتمل بر ترجمه و تفسیر مهمترین بخش اوستا، یعنی گاهان، سرودهای زرتشت است. هدف نویسنده، شناساندن روح و مفاهیم اخلاقی گاهان بهویژه برای جوانان است و همینطور که خود او بیان کرده، تا حد امکان از به کار بردن اصطلاحهای تخصصی احتراز جسته است. کتاب فاقد فصلبندی است. نویسنده ابتدا کلیاتی درباره اوستا و مهمترین بخش آن گاهان بیان کرده و در ادامه، ترجمه سه دعای زرتشتی، یعنی اشم وهو، یثا اهو و ینگه هاتام را آورده و مفاهیم اخلاقی آنها را توضیح داده است. از آنجایی که گاهان مشتمل بر پنج بخش، یعنی اهونودگاه (هات 28-34)، اشتودگاه (هات43-46)، سپنتمدگاه (هات 47-50)، وَهو خشتر (هات 51) و هیشتوایشت (هات 53) است، نویسنده با آوردن هر بخش، بندهای مربوط به هر کدام را نوشته است. روش او اینگونه است که ابتدا پیام و مفهوم هر بند را بهطور مختصر بیان کرده و در ادامه، ترجمه بند مربوط به آن را میآورد
کتاب چگونه فکاهی نویس شدم تالیف لئونید لنچ در مورد سرگذشت او و مسیر نویسندگی اوست از زبان خودش. کتاب در سال 1352 توسط حبیبیان ترجمه و در انتشارات توپ منتشر شده است
شعر معاصر عربي و فارسي، فرآيندي است که ميکوشد جايي براي بازتاب همه دغدغههاي انساني داشته باشد. عواطف، اهداف، پيروزمنديها، ناکاميها و همه مسائل انساني، جايگاهي قابل توجه را در گستره آن دارا ميباشند. از جمله مسائل انساني در عصر جديد، وجود محدوديتهايي است که انسان را از رسيدن به تعالي مورد نظر باز ميدارد؛ اين محدوديتها گاهي در شکل عناصري بروز ميکنند که به شکل اعجابانگيز خود را به زندگي انسان تحميل کردهاند و شگفتتر اين که انسان نيز به وجود آنها عادت ميکند اما در اين بين جانهاي گرم و سرهاي پرشوري، ظهور مييابند که بيمحابا به استقبال اين موانع سترگ ميروند و به کارزار با آنها ميپردازند، امل دنقل مصري و نصرت رحماني پارسي گو از اين گروهاند. اين نوشته بر آن است تا ضمن ارائه نمايي کلي از پديده شورش در شعر دو شاعر به مصاديق برجسته اين محدوديتها از قبيل خود، اجتماع، زمان و دنياي جديد پرداخته فصل مشترک رويارويي دو شاعر را با آنها به نمايش گذارد. نتيجه حاصله از پژوهش نشان از آن دارد که وجود انگيزههاي مشترک در حوزه دو زبان، باعث شکلگيري تقابل هم سان دنقل و رحماني با محدوديتها گرديده است.
شهر از آغاز پيدايش تا امروز، همواره رابطهاي گسترده با انسان داشته، گاه در کنار او، و گاه در برابرش قد برافراشته است. انعکاس اين کنشها و واکنشهاي انساني در ادبيات به ويژه در شعر مدرن، نمودي بسيار مشخص دارد. مقاله حاضر ميکوشد رويکردهاي انساني شهر را در شعر معاصر عربي و فارسي در کنار يکديگر مورد مطالعه قرار دهد، ضمن تبيين جايگاه شهر و انگيزههاي طرح آن در شعر امروز، به برخورد شهر، طبيعت و ارزشهاي انساني در اين بستر بپردازد و مسائل اجتماعي را در مواجهه با آن جستجو کند. علاوه بر آن، آرمان شهر نيز به عنوان يکي از جلوههاي بارز حضور شهر در شعر معاصر عربي و فارسي بررسي خواهد شد. اين تحقيق نشان ميدهد که شهر با همه زرق و برقهاي ظاهري در تعاملي دوگانه با انسان معاصر است؛ از طرفي، دوري گزيدن از آن، فريادي پربسامد ميشود و از طرف ديگر، هيچ کس در عمل از اين پديده اجتماعي رويگردان نيست. با وجود گرايش به روستا و طبيعت، شاعران همواره در شهر به دنبال اهداف خود رواناند و ميکوشند آن را مطابق با آرمانهاي خويش تغيير دهند.