رویا از پدیدههای شگفتانگیزی است که از دیرباز مورد توجه آدمی بوده و در برابر آن رفتارهای گوناگونی نشان داده شده است. انسان بدوی رویا را یک پدیده روانشناسی تلقی نمیکرد؛ بلکه آن را تجربیات واقعیت روح که در هنگام خواب از بدن جدا شده است، میدانست. امروز روانشناسان این پدیده را با نگاه علم روانشناختی بررسی کرده و منطبق با اصول و تجربه روانشناسی میدانند. در این مقاله رویاهای اساطیری که در شاهنامه فردوسی روایت شده است با دیدگاههای روانشناسان بررسی شده است.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
پس از روند گسترش غزل و افول قصیدهسرایی، چون پیوند شعر و شاعری با دربار منقطع نگشته بود، غزل تا حدی، وظیفه اصلی قصیده را (مدح ممدوح) بر دوش کشید. مدیحهسراییِ در غزل، غالباً در دیوان شاعرانی ملموستر است که جز غزل در قالب دیگری شعر نگفتهاند. (یا در قوالب دیگر بسیار کم شعر گفتهاند) حافظ شیرازی نیز مانند بسیاری از شاعران در غزل به مدح بعضی از پادشاهان، وزرا و... پرداخته است. اما مدایح او رنگ و بویی دیگر دارد. در بسیاری از مواقع ابیات مدح با دیگر ابیات غزل گره نخورده و تصنعی مینماید. او تا حدود زیادی از طریق ذکر نام ممدوح و تخلص خود، که گاهی با هم در یک بیت میآیند و گاهی یکی بر دیگری مقدم میشود، عظمت و شأن ممدوح را تلویحاً مشخص کرده است. شاید به همین دلیل است که در بعضی از غزلهای مدحی گاهی تخلص در بیت آخر و گاهی در بیت ماقبل آمده است و احیاناً به جای تخلصِ به نام خود، به نام ممدوح تخلص کرده و گاهی پس از اتمام غزل از ممدوح یاد میکند. به طور کلی در این مقاله سعی شده با توجه به جایگیری تخلص و ممدوح در غزلهای مدحی حافظ تا حدی شأن و منزلت آنان در نظر حافظ مشخص شود.
آناهيتا (ناهيد) ايزدبانوي ايراني و رب النوع آبهاي زميني و آسماني، مظهر پاكدامني و بيآلايشي است. در بعدي ديگر، ناهيد را در قالب شخصيتي هوسباز ميبينيم كه با اغواگري، حتي فرشتگان را نيز ميفريبد. در واقع ناهيد داراي شخصيتي دوگانه است، در وجهي مظهر قدس و در وجهي ديگر جلوه هوس. آيا بايد آناهيتا را با الهگان هوسباز يوناني و سامي مقايسه کرد و در يك رديف قرار داد يا ناهيد هوسباز را از اناهيتاي پاک مجزا فرض کرد؟