کشف مرکز و منشأ تصویرها و جهتگیریهای اصلی تخیل و آگاهی نویسنده، از دستاوردهای اصلی نقد مضمونی است. ژرژ پوله برای دستیابی به آگاهی آغازین نویسنده، از خلال تصاویر، رنگها، بعضی اشکال، حرکتها و عناصر دیگری که در قالب شبکههای کلامی و تصویری در اثر ظاهر میشوند، فضای حاکم بر آثار ادبی را شرح میدهد. در این مقاله با استفاده از روش پوله، شازدهاحتجاب اثر هوشنگ گلشیری را بررسی میکنیم و با جستجوی مضامین تکرارشوندهای چون اشیا، اشخاص، مکانها، بوها و صداها، بهمثابه تصویرهایی برآمده از ناخودآگاه راوی، فضای این اثر را شرح میدهیم. در این داستان، ذهن راوی با نگاهی به گذشته، اشخاص و اشیا را از طریق قابهایی مجزا از هم درک میکند که در ارتباط با هم معنا مییابند و تلاش راوی برای بازسازی آنها به صورت یک کل منسجم، نتیجهای در بر ندارد. درحقیقت تصاویر تکهتکه از جهان، بازتابی از گذشته رو به اضمحلالی است که در آگاهی راوی حضور دارد.
هوشنگ گلشیری از جمله داستاننویسان ایرانی بود که همواره کارش و نوع نگاهش به ادبیات و از آن فراتر به فرهنگ و سیاست را توضیح میداد. از گلشیری نقد و نظرهای بسیاری باقی مانده است که بخشی مهم از نقدنویسی معاصر فارسی به شمار میروند. گلشیری در برخی آثارش از جمله در کتاب «در ستایش شعر سکوت» نشان داده که تا چه حد در زمینه نقد شعر چیرهدست و صاحبنظر است. او همچین در طول سالهای مختلف در زمینه داستاننویسی نیز نقد و مقالاتی متعدد نوشته بود. اما همه نقدهای گلشیری به داستان و شعر مربوط نیست. او در زمینه سینما، اسطورهشناسی، ادبیات کلاسیک، سیاست و... هم مقالههای زیادی نوشته و در هریک دغدغهها و علایق و جهانبینیاش را توضیح داده است. بخشی از مهمترین نقد و نظرهای هوشنگ گلشیری در کتاب دو جلدی «باغ در باغ» در اختیار ماست. مقالات کتاب «باغ در باغ» نشان میدهد که یکی از مهمترین چهرههای فرهنگ ما در دوره معاصر جهان را از چه دریچه و منظری میدیده است. مقالات گلشیری در این کتاب میتواند پایه و اساسی برای شکلگیری درکی عمیقتر از فرهنگ و ادبیات به وجود بیاورد. مقالات، نقدها و مصاحبههایی که در کتاب «باغ در باغ» گرد آمدهاند به سالهای مختلفی مربوطاند و از این نظر میتوانیم سیر تکوین نگاه گلشیری را هم ببینیم. در این روند میبینیم که نگاه و آرای گلشیری هیچوقت بیرون از زمینه و زمانهای که در آن حضور داشته نبوده است و او همواره نسبت به اجتماع و آنچه در جهان اطرافش میگذشته حساسیت داشته است. نقدها و مقالههای کتاب «باغ در باغ» موضوعاتی بسیار متنوع دارند و این نشان دهنده ذهنیت چندبعدی گلشیری است. او در نقد و نظرهایش به موضوعات گوناگونی چون سنت ادبی و شعر کلاسیک، نگاه به طبیعت، مسئله جبر و اختیار، ارتباط سیاست و ادبیات، اهمیت درک دیگری، فرمها و تکنیکهای نویسندگی و موارد متعدد دیگر توجه کرده است. گلشیری در مصاحبهای که به اواخر دهه چهل برمیگردد میگوید هدفش از داستاننویسی شناخت انسان است. این مصاحبه که در کتاب «باغ در باغ» منتشر شده، نشان میدهد که او تا چه حد برای داستاننویسی اهمیت و ضرورت قایل بوده است. گلشیری داستاننویسی بود که به داستاننویسی مدرن و شیوههای روایتی چون جریان سیال ذهن توجه داشت اما در عینحال در کتاب «باغ در باغ» میبینیم که او به هیچوجه اهمیت رئالیسم را انکار نکرده است. او اعتقاد داشت که: «رئالیسم یعنی تلقی پس از کپرنیک و گالیله و کپلر از جهان، رد تلقی افلاطونی و ارسطویی، یعنی فروتن شدن، پذیرفتن که به جای شناخت آن مثال ازلی ابدی، همین نمونه جزیی را بشناسیم. به جای آن کلی از کل به جزء رفتن، به همین نمونه زمینی در زمان و مکان بنگریم.» خواندن کتاب «باغ در باغ» به خصوص برای داستاننویسان و کسانی که به نقد ادبی علاقهدارند حایز اهمیت است. با خواندن این کتاب وجوه مختلف زیباییشناسی یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ایرانی را درمییابیم. کتاب دو جلدی «باغ در باغ» اثر هوشنگ گلشیری در نشر نیلوفر منتشر شده است.
کتاب مجموعهای است از مقالات "هوشنگ گلشیری" که در دو جلد به طبع رسیده است. جلد نخست به "نقد شعر"، "نقد داستان" و "چند یادداشت" اختصاص یافته و در جلد دوم علاوه بر ادامه چند "یادداشت" این مطالب به چشم میخورد :یاد یاران (یادی از بهرام صادقی، نقل نقال :در باب اخوان ثالث و شعر او، دو راهه من و من دیگر :در احوال و آثار زندهیاد احمد میرعلایی) ;در باب ادب کهن ;سینمای معاصر ;گفتگوها .
این کتاب، دربرگیرنده بحثی است درباره منظومههای مثنوی در یکی از فعالترین دورههای ادب فارسی یعنی قرن نهم تا دوازدهم هجری. در این کتاب درباره منظومههای مثنوی این دوره بحثی ارائه شده و شامل دو فصل است. فصل اول مشتمل است بر بحثی کلی درباره مثنوی و مثنویسرایی و اوزان و موضوعهای گوناگون منظومهها از قرن نهم تا دوازدهم. نگاه نویسنده در این فصل نگاهی آماری جستجوگرانه است و به همین دلیل به نقد و تحلیل کلی یا جزئی حوادث و وقایع و نقد زبانی منظومهها نپرداخته است. در فصل دوم حدود نهصد منظومه به ترتیب الفبایی نام یا تخلص شاعران نام برده شده و بسیاری از آنها در حد کفایت معرفی شده است. اغلب منظمههای این فصل یا حماسی است یا عرفانی یا عشقی و از موضوعات دیگر به تناسب یک یا چند منظومه معرفی شدهاند.
تعاريف و تلقيهاي مرسوم از طنز و مطايبه در ادبيات فارسي بر تقابلي بنيادين ميان «سخن جد» و «سخن غيرجد» بنا شدهاند. اين پيشفرض، پي آمدهايي را در حوزه طنزپژوهي به دنبال داشته است که از آن جمله به مواردي چون رجحان «سخن جد» بر «غيرجد» و همچنين تقليل طنز و شوخ طبعي به پيامي اجتماعي، اخلاقي، ديني و ... ميتوان اشاره کرد. مقاله حاضر با نشاندادن کاستيهاي اين شيوه نگاه، به ويژه در مورد طنزهاي عرفاني در پي آن بوده است تا با بهرهگيري از انديشههاي ميخاييل باختين، چشماندازي از طنز عرفاني ترسيم کند که بنيانهاي آن بر ويژگيهاي کارناوالي زبان و طنز عرفاني و ميزان مرزبندي ميان «خود» و «ديگري» بنا نهاده شده است. در اين چشمانداز، اگر ميزان مرزبندي ميان «خود» و «ديگري» را به صورت يک پيوستار در نظر بگيريم، طنز عرفاني در سويي قرار دارد که در آنجا کمترين ميزان مرزبندي به چشم ميخورد. اين مرزبندي با گذر از طنزهاي اجتماعي و سياسي به بيشترين مقدار خود در سوي ديگر پيوستار، يعني دشنامها و هجوهاي شخصي ميرسد.